تازه‌ترین گفتگو با مسعود کیمیایی درباره شعرها و داستان‌هایش


کیمیایی: می گفتند لحن تو یک جور دکان و دستگاه است



شماره اول این نشریه گزارشی تهیه کردیم راجع‌به سینماگرانی که اهل نوشتن‌اند، وسوسه نوشتن رهایشان نمی‌کند و دوست دارند علاوه بر فیلمسازی عنوان نویسندگی را هم یدک بکشند. خیلی از هنرمندان ما این دو ساحت را تجربه کردند ولی جامعه ادبی فقط به کار بعضی از آنها روی خوش نشان داد. کسی مثل ابراهیم گلستان هم فیلمساز بود و هم به عنوان نویسنده مطرح شد. ناصر تقوایی داستان هم می‌نوشت ولی این کار را رها کرد. فیلمسازی مثل آقای سجادی در کنار هنر اصلی‌اش، می‌نویسد ولی کسی او را به عنوان نویسنده نمی‌شناسد.

 

 

 

 

 

می‌خواهم بدانم مسعود کیمیایی که مجموعه شعر منتشر کرده، رمان منتشر کرده و الان هم دارد رمان می‌نویسد، آیا دوست دارد علاوه بر فیلمساز بودن به عنوان نویسنده هم شناخته شود یا نه صرفا می‌خواهد این عرصه را هم تجربه کند؟

 

 

قبل از هر چیز باید راجع به این ترکیب یدک کشیدن نکته‌ای بگویم؛ یدک کشیدن آرام‌آرام وارد زبان امروز شد و در زمان ما معنی خوبی نداشت. یدک کشیدن به این معنا بود که یک چیز مجزا را ببندیم به یک نیروی بزرگ‌تر تا آن را به زور با خود بکشد.

 

 

 

 

تصحیح می‌کنم می‌توانیم بگوییم دوست دارند این عنوان به آنها اطلاق شود.

 

 

نه، من این را به‌طور کلی می‌گویم. الان باب شده و حتی معنای مثبت پیدا کرده و این درست نیست چون یدک کشیدن به این معنی است که چیزی را که مال خودمان نیست به زور با خود بکشیم. نسل ما با ادبیات شروع کرد، ‌کسانی مثل نیما، هدایت، شاهرودی، گلچین گیلانی و دیگران و این وقتی بود که حزب توده داشت قدرت می‌گرفت؛ نویسندگان ما حزبی شدند و به همه چیز از دریچه حزب نگاه می‌کردند. یعنی از یک‌جایی حرف می‌زدند.

 

 

 

وقتی نویسنده از یک‌جایی حرف بزند و یک موضوع داشته باشد، آن موضوع ذهنش را تسخیر می‌کند و از این دیدگاه تسخیری اثرش، اثر روانی نخواهد بود. چهار چرخش مال خودش نیست، راه نمی‌رود چون ذهن اثر به جایی بند است که برای مردم مانوس نیست؛ ذهن اثر قرار است انتقال پیدا کند به ذهن خواننده یا تماشاچی‌ای که ذهنش آماده نیست و تربیت نشده است. البته این دوره‌ای بود و مقطعی تا اینکه یک نوع سینمای مهجور و روشنفکرانه آمد؛کسانی مثل گلستان و غفاری مدافع این سینما بودند. آرام‌آرام شعر هم رفت به سوی داستان‌نویسی که متاثر از سینما بود.

 

 

 

در زمان داستایفسکی، تولستوی و توماس مان سینما وجود نداشت؛ نویسنده، نویسنده ادبیات بود ولی از دهه 30 فرنگی به بعد که سینما فراگیر می‌شود و با زندگی مردم عجین می‌شود، قصه و داستان به خصوص قصه کوتاه تحت تاثیر سینما نوشته شد. می‌بینیم که توی نوشته‌های قصه‌نویس‌ها عناصر سینمایی وجود دارد: جنگ بود، شمشیرهای آخته در هوا می‌رفت و خون می‌پاشید، خون لکه‌اش بر صورت مرد افتاد و این خون به آرامی مثل یک قطره به سمت لبش حرکت کرد.

 

 

 

 

توی همین قطعه لوکیشن می‌بینی، کلوزآپ می‌بینی، لانگ شات می‌بینی، مونتاژ می‌بینی. این در کار من اتفاق نیفتاد چون من ادبیات را با کتاب شبی یک ریال شروع کردم به خواندن و جای دیگری از ذهن و تن من نشست. ولی در مورد فیلم وضعیت فرق می‌کرد؛ ما می‌رفتیم کوچه ملی و لاله‌زار فیلم ببینیم، می‌رفتیم ردیف اول می‌نشستیم و اگر می‌خواستیم فیلم را یک‌بار دیگر ببینیم باید یک بلیت دیگر می‌خریدیم، آن روزها تلویزیون و ویدئو نبود. عکس که حرکت می‌کرد باید پول می‌دادی تا دوباره ببینی‌اش، از خودم می‌پرسیدم چرا آنها این‌جورند و ما این‌جور نیستیم، چرا خیابان‌هایشان این‌طوری است، چرا تاکسی‌هایشان آن‌طوری. چرا آدم‌هایش مثل ماها که شب عید همدیگر را می‌بوسیم همدیگر را نمی‌بوسند، چرا ما خجالتی هستیم و آنها نه. این‌طوری عکس می‌دیدیم. بعد ادبیات به جان ما نشست. چیزی که در کودکی و جوانی به جان آدم بنشیند تا آخر عمر آدم را رها نمی‌کند. این چیزها، هم سخت کنار گذاشته می‌شود و هم سخت به پایان می‌رسد. خب این اتفاق با سینما نیفتاد اما شوق نوشتن از کودکی در من بود. اولین سناریویی که برای فیلمم نوشتم، سناریویی بود به نام «واخورده‌ها». من 17 سالم بود که آن سناریو را نوشتم. فکر می‌کردم باید خودم آن را بنویسم.

 

 

 

ادبیات اثرم باید مال خودم باشد. هنوز به فکر سینمای مولف نبودم، اصلا خبری از موج سینمای مولف نبود. آن موقع فکر می‌کردم فیلمی که می‌سازم باید حرف من باشد. گفت‌وگوی آدم‌ها را من بنویسم. من باید فکر کنم اینها به هم چه می‌گویند. من نمی‌پذیرم که کس دیگری چهارتا آدم بسازد، آنها با هم گفت‌وگو داشته باشند، جایشان هم معلوم باشد، منِ کارگردان هم بروم دوربینم را بکارم و فیلم بگیرم. این برای من سینما نیست.

 

 

 

ادبیات برای من اصل بود، وجود داشت، حضور داشت. این درست زمانی بود که جمله‌ها شکل تصویر نوشته می‌شد و گفت‌وگوها متاثر از ادبیات نوشته می‌شد. یعنی یک گفت‌وگو در سینما جوری نوشته می‌شد که زیرمجموعه خانواده ادبیات باشد و البته این هم موجب گرفتاری بود. فرضا فیلمی که در خیابان می‌گذرد چه ادبیاتی باید داشته باشد. بافت زبانی یک فیلم خیابانی نمی‌تواند از ادبیات مرسوم گرفته شود. من به گلستان هم گفتم «خشت و آینه» به همین دلیل شکست خورد. تصاویر این فیلم، حرکات دوربین و اصلا عکس‌نویسی یا همان دکوپاژ کاملا ایرانی و تهرانی بود، ولی وقتی آدم‌ها حرف می‌زنند، ادبیاتشان مال آنها نیست،‌ از یک‌جای دیگر آمده و به آنها چسبانده شده.

 

 

 

انگار آقای گلستان فقط چهار – پنج نفر آدم را از کل تهران انتخاب کرده که این‌طوری حرف بزنند. سینمایی که من دوست داشتم این بود که هر کسی مثل خودش حرف بزند، مثل خانواده خودش حرف بزند، مثل مردمان محل زندگی‌اش حرف بزند. زبان، آنجایی ساخته می‌شود که مردم هستند. زبان توی خلأ به وجود نمی‌آید و خود به خود به وجود نمی‌آید. علت اینکه ادبیات ما در خارج از کشور هیچ تغییری و حرکتی نکرده این است که مردم نیستند تا زبان را به وجود آورند.

 

 

 

زبانی که آنجا رایج است همان زبان سال 54 است. هنوز نمی‌دانند که مثلا ریشه کلمه خالی‌بندی چیست. یک چیزی را از اینجا شنیده‌اند و حفظ کرده‌اند. صبح، 50 تا 100 تا واژه ترکیبی با هم به وجود می‌آیند و تا شب دوتایش می‌ماند. از این دوتایی که مانده تا فردا یکی‌اش می‌ماند و ماندگار می‌شود و به مرور زمان به این‌جور لغات اضافه می‌شود. حالا اگر اینها وارد ادبیات امروز شوند یک مشکل به وجود می‌آید، زبان فارسی از پشت دریچه این واژه‌ها حرف می‌زند؛ پشت این میله‌ها حبس می‌شود یعنی در این ترکیب واژگانی گرفتار می‌شود و این واژگان هم آن‌قدر وجود و حضور ندارند که با اندیشه یکی شوند. از آن طرف فکر و اندیشه هم آ‌ن‌قدر وسعت دارد که این واژه‌ها از بیانش ناتوانند چون خیلی از این واژه‌ها فرسوده‌اند.

 

 

 

 

یعنی واژگان پا‌به‌پای اندیشه نمی‌توانند حرکت کنند.

 

 

بله، واژه‌ها علاوه بر اینکه فرسوده شده‌اند، معانی‌شان هم مدام تغییر می‌کند؛ یعنی شما وقتی می‌گویید وجدان، می‌بیند که چقدر واژه تغییر کرده. لغت وجدان شما را صاف و مستقیم نمی‌برد سرِ چشمه وجدان. خود وجدان تنها مانده. خیلی از زبان‌سازی‌هایی که الان انجام می‌شود، مساله‌دار هستند.

 

 

 

من داریوش آشوری را خیلی دوست دارم ولی نمی‌دانم این سینما‌شناسیک را از کجا آورده. گفتمان هم مال آشوری است اما این گفتمان وارد زبان شد و برای خودش جا باز کرد. گفتمان از همان واژه‌های ساختنی است که دوام آورده و ماندگار شده. ما هم با یک ادبیات متقدم مواجهیم هم با یک زبان مردمی اصیل و در کنار این دو یک زبانی دارد هر روز به وجود می‌آید؛ ادبیاتی که از دل اینها به وجود می‌آید باید طوری باشد که اگر ده سال دیگر هم خوانده شود، ادبیات باشد. مثلا وقتی عین‌القضات را می‌نوشتم، زبانش، زبان گمشده‌ای بود. هیچ‌کس نمی‌داند عین‌القضات با زن و بچه‌اش چطور حرف می‌زده یا توی خیابان موقع خرید کردن چطور صحبت می‌کرده، شما فقط به رساله‌ها دسترسی دارید و این زبان را دنبال می‌کنید. حالا اگر بخواهید زندگی عین‌القضات را بنویسید این زبان باید ساخته شود و آنقدر باید هوشیار باشی و ببینی این زبان ساختگی، از کجای تانکرهای واژگانی‌ات بیرون آمده؛ یک وقت می‌بینی توبره واژگانی‌ات خالی است و یک وقت می‌بینی چند تا واژه داری، باید این واژگان را طوری به کار ببری که توی دل اثر بنشیند. متاسفانه امروزه زبان‌سازی ما در زمینه متلک‌سازی خیلی پیشرفت کرده. شاید ریشه‌اش در نوع زندگی باشد که جوان‌های این نسل دارند تجربه می‌کنند.

 

 

 

جوانی که دارد عاشقانه حرف می‌زند، حرفی که می‌زند بستگی دارد به اینکه کجا ایستاده؛ اگر توی خیابان باشد این زبان آنجا ساخته می‌شود و متاثر از شرایط آنجاست. شما جسدهای شیشه‌ای را که بخوانید از لابه‌لای اینها رد می‌شوید، لیز می‌خورید اگر یک جا درگیر زبان‌سازی شده باشم عمر کتاب کوتاه می‌شود.

 

 

 

 

اجازه می‌دهید سوالاتم را بپرسم؟ شما خیلی خوب حرف می‌زنید، می‌ترسم سوالاتم یادم برود. خب هنوز جواب سوال اولم را نگرفته‌ام؛ منشأ وسوسه شما برای نوشتن در کنار فیلم‌سازی به کجا برمی‌گردد؛ صریح‌تر بپرسم دوست دارید به عنوان شاعر و نویسنده شناخته شوید. یعنی دوست دارید بگویند کیمیایی شاعر و نویسنده است؟

 

 

بله، قطعا. دلایل زیادی هم برای این مساله دارم. ولی این نکته را در ادامه حرفم اضافه کنم که هر چه قدمت یک چیز بیشتر باشد، وهمش بیشتر است. فرضا شما بگویید جراحی با شیوه ابن سینا؛ خود این سوال وهم این عمل را بیشتر می‌کند. با چی جراحی می‌کرده؟ تیغش چطوری بوده؟ مویرگ‌های بدن را چطور می‌دیده؟ آیا ذره‌بین داشته؟

 

 

 

همین‌طور سوال پیش می‌آید. من 17-16 سالم بود نگاه کردم دیدم فرضا چرا به آن پیرمرد خنزر پنزری هدایت کم پرداخته شده، بعدا دیدم در فیلم‌نوشتی به نام «میراث» که شاملو برای من نوشته، چقدر زبان، زبان مارکزی و هدایتی است نه اینکه تفکر شبیه باشد نه. اصلا جنس زبان، برشته و تند و تیز بود. انگار توی تابه است. من با این ادبیات زندگی کردم اگر من چیزی یاد گرفتم اول از همه توی مدرسه بود. آب بابا همان‌جا مرا فتح کرد. ادبیات و به ویژه شعر جزو آن چیزهایی است که ذهن مرا فتح کرد. من در شعر عبید هم کمدی می‌دیدم، هم تراژدی و هم داستان‌های خیابانی. این برایم خوشایند بوده، دوست داشتم و دارم که شاعر باشم نویسنده باشم اما فیلمساز هم هستم. ادبیات از بچگی با من بوده. تجربه عاشقانه 14 سالگی تا آخر عمر رهایت نمی‌کند.

 

 

 

 

شما درست می‌گویید ولی شعر همیشه در آثار شما بوده، حتی قبل از اینکه مجموعه شعر چاپ کنید. در دیالوگ‌های شما سطرهای شاعرانه کم نیست. شاید مشهورترین‌اش دیالوگ‌های آغازین فیلم اعتراض باشد: « به سلامتی باغبونی که زمستونشو بیشتر از بهار دوست داره». این شعر است.‌همه معتقدند توی فیلم‌های کیمیایی سطرهای شاعرانه‌ای وجود دارد. منتها وقتی شما مجموعه شعر چاپ می‌کنید وضعیت فرق می‌کند. دیگر کسی این را نمی‌گوید. اینجا باید با معیارهای شعر با این مجموعه برخورد شود و یا وقتی داستان می‌نویسید باید با معیارهای ساختار داستانی بیایند به سراغ اثر شما. البته من کمتر دیده‌ام که از این جنبه به آثار شما بپردازند . در کل می‌توانم بگویم نقد جدی روی کار شما کم دیده‌ام.

 

 

بله درست است. شما پاکیزه نگاه می‌کنید ولی خیلی‌ها غرض دارند. شما می‌گویید اینها شعر است ولی او می‌گوید شعر، شعر است و دیالوگ، دیالوگ. اینها را از هم جدا می‌کند. فکر می‌کند مردم دیالوگ می‌گویند و نه شعر، همان کسی که با شما مخالف است کسی است که با فیلم‌سازی من مساله دارد، با زندگی خصوصی من مساله دارد، با راه رفتن من مشکل دارد. حتی با لباس پوشیدن من؛ یکجا حواسم نبوده بهش سلام نکردم یا از جایی رد شده‌ام چیزی را ندیده‌ام؛ با اینها مساله دارد و با این منظر روی کار من نقد می‌نویسد. کسی که بی‌غرض بنشیند روبه‌روی من و راجع به کارم حرف بزند و از پاکیزگی کارم بگوید باید خودش پاکیزه باشد. منتقدی می‌گفت دیالوگ‌هایت در «بیگانه بیا» لحن شاعرانه‌ای داشت ولی خنده‌دار بود. یکی دیگر می‌گفت این لحن تو یک جور دکان و دستگاه است.

 

 

 

بستگی به آدمش دارد. به این بستگی دارد که فضیلت چقدر در وجود او استخوانی شده باشد. کسی که خودش فضیلت نداشته باشد فضیلت را نمی‌شناسد. شما می‌گویید که فلان دیالوگ‌ات شعر است، باید ببینم حرفتان تا چه حد درست است نه اینکه خوشم بیاید و شما را تایید کنم. ما باید از این‌گونه ارتباطات دور شویم. من بعد از 70 سالگی، ساختن 30 تا فیلم و نوشتن شعر و رمان باید بتوانم نقد را از غیرنقد تشخیص بدهم و اساسا توی این زمینه خودم کار کرده‌ام. من مطلب کوتاه زیاد نوشته‌ام.

 

 

 

 

از این فرصت استفاده کنم و بپرسم چرا داستان کوتاه ننوشتید؟

 

 

پیش نیامد، داستان کوتاه برای من یکدفعه تبدیل به فیلم می‌شود.

 

 

 

 

در خیلی از دیالوگ‌هایتان داستان‌های یک‌خطی یا دوخطی وجود دارد که هر کدام می‌توانستند یک داستان کوتاه باشند. چطور وسوسه نشده‌اید آنها را بنویسید؟

 

 

چرا دلم می‌خواهد، ولی تنهایی و وقت کم مانع می‌شود. به هر حال من دارم بهترین دوران زندگی‌ام را به تنهایی سر می‌کنم و این به من لطمه زیادی زده است.

 

 

 

 

ظاهرا که دور و بر شما خیلی شلوغ است!

 

 

نه! من تنها زندگی می‌کنم. رفیق زیاد دارم اما تنها زندگی می‌کنم. یعنی شب اگر چیزی بنویسم و بخواهم برای کسی بخوانم، نیست. کسی نیست که کارم را برایش بخوانم، کسی نیست که عاشقانه جلویم یک چایی بگذارد، البته اگر باشد من هم عاشقانه جلویش قهوه می‌گذارم، نه اینکه منتظر باشم فقط او برایم چای بیاورد (با خنده) منظورم این است که تو حس یک هم نفس را می‌خواهی، حس یک انسان را. من این حس را ندارم و در بد دوره‌ای این را ندارم، در دوره 70-60 سالگی که بیش از هر وقت به آن احتیاج دارم. آدم وقتی جوان است و تنها، وضعیتش فرق دارد. الان من دلم می‌خواهد بنویسم، فیلم بسازم، فکر می‌کنم هنوز فیلم نساخته‌ام، فکر می‌کنم همه فیلم‌هایی که ساخته‌ام با هم یک فیلم هم نمی‌شود. خدا شاهد است این را قلبا می‌گویم. این بدشانسی من است که توی این ده سال تنها بوده‌ام.

 

 

 

 

احسان نراقی می‌گوید روشنفکران ما وقتی می‌خواهند درباره هم اظهارنظر کنند بستگی دارد که هفته گذشته با هم شام خورده باشند یا نه و این خیلی تعیین‌کننده است در مورد نقدی که روی اثرتان می‌نویسند. درباره رمان «جسدهای شیشه‌ای» بیشتر حرف‌های کلی و شاعرانه زده‌اند. بیش از آنکه راجع‌به داستان حرف بزنند، درباره مزایای این اثر می‌گویند. مثلا می‌گویند این کتاب شاهد تاریخی خوبی است، نشان‌دهنده اتفاقات عظیم سیاسی- اجتماعی کشور ماست اما هیچ کدام به خود داستان‌، متن داستان یا ساختار داستان اشاره نمی‌کنند. علت را شما در چه چیز می‌بینید؟ فکر می‌کنید اساسا اثر شما قابلیت نقد ساختاری و اصولی را ندارد یا نه فضا فضایی است که در آن اثر شما را منصفانه و بدون غرض نمی‌بینند؟

 

 

داستان من تکنیک دارد. ببینید داستانی که از سال‌های 28 شروع می‌شود و تا سال‌های 75 ادامه دارد از یک نقطه و یک محل شروع می‌شود و در همان محل تمام می‌شود؛ تکنیک دارد. داستانی که بتواند روی بافت خودش مسلط باشد تکنیک دارد مثل یک فیلم سینمایی است که از یک لوکیشن شروع می‌شود و در همان لوکیشن به پایان می‌رسد. آدم‌های کتاب من با هم پیر می‌شوند، هیچ‌کدام جا نمی‌مانند. شما در شلوخوف اولش می‌بینید که شاهزاده با کالسکه‌‌اش می‌آید، بعد کشته می‌شود و تو هم کلی برایش زار می‌زنی، بعد در آخر دوباره سر و کله‌اش پیدا می‌شود و می‌بینی که نویسنده یادش رفته شاهزاده مرحوم شده . صد تا آدم توی «جسد‌های شیشه‌ای» دارند با هم پیر می‌شوند و بعد سر و کله جوان‌ها پیدا می‌شود، بچه‌ها به دنیا می‌آیند، خب، حفظ کردن اینها خیلی سخت است. این اولین رمان من است. کار نویسندگی را با رمان شروع کردم، آن هم رمان هزار صفحه‌ای. با قصه کوتاه شروع نکردم. خیلی از نویسنده‌ها کم‌لطفی کردند که چرا سینماگر دارد وارد عرصه ما می‌شود؛ البته سینماگرها هم همین مشکل را دارند یعنی اگر نویسنده‌ای بیاید و یک فیلم خوب بسازد تحویلش نمی‌گیرند.

 

 

 

 

بله. یادم است که سر عکس‌های رضا کیانیان و دیگران چه قشقرقی به پا شد. راستی چرا مقدمه جمشید ارجمند را از اول کتاب برداشتید؟

 

 

ناشر برداشته، من اصلا خبر ندارم، با من صحبت نکردند.

 

 

 

 

اتفاقا فکر می‌کنم به عنوان مقدمه خیلی خوب بود. مخاطب را با دنیای ذهنی شما آشنا می‌کرد.

 

 

من دوست داشتم این مقدمه را. نمی‌دانم چرا حذفش کرده‌اند.

 

 

 

 

شما برای نوشتن این رمان هیچ الگوی معادل و مشابهی از دیگر رمان‌ها نداشتید؟

 

 

نه. من به دلیل گفت‌وگو نویسی به سمت نقاشی حروف کشیده می‌شوم. یعنی این برای من خیلی مهم است. اینجا هم که به شاگردانم درس می‌دهم می‌گویم هر چیزی را که می‌خوانید بلند بخوانید چون خواندن توی ذهن از بلند خواندن کیلومترها فاصله دارد. مهم‌ترین تفاوتش، آهنگ کلمات است. شما می‌بینید بعضی از حروف و کلمات شکل خودشان هستند؛ مثلا الف قد بلند است. کلمه کوتاه را انگار بریده‌ای. بلند انگار قدبلند است. اینها موقع خواندن خیلی اهمیت پیدا می‌کند. اینکه کسی یک دیالوگ را در فیلم، خوب اجرا می‌کند بستگی به من دیالوگ‌نویس دارد. من باید درست نوشته باشم تا او خوب اجرا کند.

بحث طولانی نشد؟ به خدا خیلی شد ها(با خنده).

*نه هنوز خیلی حرف مانده. جدی می‌گویم. (خنده).

می‌بینی که چطور نشستم. ازکمر درد است، متوجه شدی؟

 

 

 

 

بله من هم معذبم ولی سوالاتم هنوز تمام نشده (خنده.)

 

 

خب بفرمایید.

 

 

 

 

پس مدل ذهنی نداشتید؟

 

 

نه. برای من آهنگ کلمات خیلی مهم بود. به قول روشنفکرا موزیکالیته واژه‌ها. ولی همه این حرف‌ها رو ولش کن (خنده).

 

 

 

 

یکی از دلایل جذاب بودن شما همین ضدروشنفکر بودنتان است.

 

 

روشنفکر تعریف دارد. اگر قرار باشد که خواندنی‌های شب، پس داده‌های روز باشد، این روشنفکری نیست. به نظر من روشنفکر کسی است که توی خلأ مانده. وقتی مارکسیسم پر از سوال شد، وقتی متوقف شد و بازی را به دلار باخت، فرو ریخت، سقوط کرد و با خودش کلی آدم را پایین آورد. کسانی مثل هوسلر، مثل ژان ژنه، این آدم‌ها افتادند توی خلأ. آنارشیزم از اینجا به وجود آمد. آنارشیزم را به هم‌ریزاننده ترجمه کرده‌اند ولی آنارشیزم سقوط یک عقیده است. عقیده‌ای که اجرا نشود، خودش را تحقیر شده می‌بیند، وقتی تحقیر شود تبدیل می‌شود به آنارشیگری.

 

 

 

 

فوکو هم می‌گوید من توی این سال‌ها روشنفکر ندیدم؛ نقاش و شاعر و نویسنده دیده‌ام ولی روشنفکر ندیدم.

 

 

اصلا چه اصراری وجود دارد که هنرمند، روشنفکر باشد یا روشنفکر، هنرمند، چه اصراری وجود دارد؟ یا روشنفکر هستید یا نیستید. بستگی دارد به اینکه در پهنه واقعیت قرار بگیرید و یا در وادی فرضی و انتزاعی. روشنفکر بیشتر به فضای انتزاعی و فرضی می‌پردازد. هیچ‌کس از روی یک سطح پت و پهن انتزاعی سقوط نمی‌کند. کسی از روی فیلم برسون نمی‌افتد. اما یک وقت ما روی لبه شمشیر راه می‌رویم و با هر حرکت بریده می‌شویم. کسی مثل گدار می‌گوید وسترن مال لات‌ولوت‌هاست و نمی‌فهمد که جگرسوزترین اسطوره‌های امروز آدم‌های تنهایی هستند که کنار پیاده‌روها نشسته‌اند. بحث دیگر این است که آدم آگاه با روشنفکر فرق دارد. من با این خیلی کار دارم. یک وقت یک آدم آگاه است و یک وقت تلاش می‌کند که آگاه جلوه کند. فاصله همین‌جاست.

 

 

 

 

یک نکته‌ای هست در مورد رمان شما که خیلی‌ها نپسندیده‌اند، اینکه شما وسط رمان یک دفعه شروع می‌کنید به شرح دادن تاریخ. این شرح تاریخی خودش را از متن جدا می‌کند. آنجا احساس نمی‌کنید دارید رمان می‌خوانید بلکه فکر می‌کنید کسی دارد برایتان تاریخ تعریف می‌کند. به هر حال این قسمت خیلی از متن و بدنه اثر کنده شده. این را خیلی‌ها نمی‌پسندند.

 

 

بپسندند بهتر است. من پیشنهاد می‌کنم بپسندند (خنده بلند). وقتی دارید بخشی از تاریخ اجتماعی را می‌گویید باید همه چیز را بگویید. این آدم‌ها اطراف دارند. من و تو اینجا نشسته‌ایم و داریم حرف می‌زنیم ولی باید حواسمان باشد که این پشت، یک خیابانی وجود دارد که در آن مساله می‌گذرد، موضوع می‌گذرد، روی کیوسکش یک روزنامه‌ای هست که این مطالب را نوشته و روزنامه‌ای دیگر آن موضوع را. رمانی اجتماعی که قرار است از سال 27 تا 75 را با خودش بیاورد، نمی‌تواند اطراف و حواشی را رها کند.

 

 

 

 

ایرادی ندارد، من راجع به فرم و شکل کار حرف می‌زنم، نه موضوع آن و به نظرم می‌رسد این شکل از نوشتن بیشتر از سینما و فیلم‌نامه‌نویسی می‌آید؛ یعنی شما در فیلم‌نامه وقتی یک صحنه را توصیف می‌کنید حواشی و اطرافش را هم وصف می‌کنید؛ مثلا در یک نقطه‌ای دعوا شده شما خیابان را توصیف می‌کنید، می‌گویید خیابانش آن طور بود، مثلا باران می‌بارید یا مه آلود بود... حالا می‌خواهم بدانم در اینجا هم شما عمد داشته‌اید که این‌طوری شرح بدهید فضا را.

 

 

نه اتفاقی بوده. من خیابان زیاد دیده‌ام. یکی از اینها همان خیابان‌ باران‌خورده‌ای است که نئون‌ها تویش رفلکس دارد. آن صحنه توصیف خیابان لاله‌زار را من جای دیگر ندیده‌ام.

 

 

 

 

راجع به شعرتان هم کمی حرف بزنید.

 

 

به جان خودت این حرفها تا الان ده صفحه‌ مجله‌ات شده!

 

 

 

 

ایرادی ندارد. به هر حال وقتی داریم درباره نوشته‌های شما حرف می‌زنیم نمی‌توانیم از کنار شعرها به سادگی بگذریم. نمی‌خواهید کمی درباره مجموعه شعرتان توضیح بدهید.

 

 

 

شعر؟

 

 

 

 

 

خیلی صریح می‌گویم؛ من قبل از اینکه این مجموعه شعر را منتشر کنید شما را شاعرتر می‌دانستم.

 

 

من این حرفتان را قبول دارم. آدم همیشه نمی‌تواند سر خودش را خلوت کند، آن‌قدر خلوت تا برسد به نقطه‌ای که با آن کار دارد. من نتوانستم خودم را خلوت کنم تا برسم به شعر.

 

 

 

 

نه. شما شعر نوشته‌اید ولی توی فیلم‌نامه‌هایتان و حتی توی رمانتان. سطر اول رمان شما که می‌گویید:« هوا سرد بود. قرارِ سرخیِ آسمانِ زمستانِ در شب، برف روز است. اما نه برف آمد نه ثریا.» این شعر است. خیلی‌ها این چند جمله را حفظ‌اند و به عنوان یک قطعه شاعرانه برای هم می‌خوانند و می‌گویند «جسدهای شیشه‌ای» با یک شعر شروع می‌شود. شما هم اسمش را شعر نگذاشته‌اید. ولی وقتی مجموعه شعرتان بیرون می‌آید قضیه فرق دارد. من می‌گویم مسعود کیمیایی که در فیلم‌نامه‌اش سطرهای شاعرانه زیادی وجود دارد چرا مجموعه شعر منتشر کرده. به نظر من شما به این کار نیازی ندارید.

 

 

کاملا حق با شماست اگر من این مجموعه شعر را نداشتم بهتر بود یا باید کامل به آن می‌پرداختم یا اصلا به این شکل چاپش نمی‌کردم. از من برنمی‌آید که کاری اگر بکنم اساسی نباشد.

 

 

 

 

‌ بله و این چیزی به کیمیایی اضافه نمی‌کند. وقتی شعر نمی‌گویید، شاعرانگی در شما پنهان می‌شود که ظاهرا به شکل شعر درنمی‌آید ولی به نثرتان قدرت می‌بخشد. قوت شاعرانگی‌تان می‌آید توی دیالوگ‌نویسی‌تان. ولی وقتی مجموعه شعر چاپ می‌کنید مخاطب جور دیگری با آن مواجه می‌شود و منتقد هم با معیارهای شعر به سراغ اثرتان می‌رود.

 

 

آدم توی شعرش برهنه می‌شود. باید خیلی خوش‌هیکل باشی و شعر بگویی چون اگر بدهیکل باشی و شعر بگویی خودت را لو داده‌ای. شعر برهنه‌ات می‌کند. باید فرصت می‌کردم تمام چیزهایی را که با خودم داشتم کنار می‌گذاشتم تا به آن نقطه اصلی برسم.

 

 

 

یک سوال شخصی‌تر درباره شما و احمدرضا احمدی. اگر از رفاقت شما صرف‌نظر کنیم و آن را کنار بگذاریم و صرفا فیلم شما را کنار شعر احمدرضا بگذاریم اصلا نمی‌شود تصور کرد که بین شما چنین پیوند عاطفی محکمی وجود دارد. فضای کار شما خیلی از هم فاصله دارد.

 

 

اگر رابطه من و بیژن الهی را می‌دیدی چه می‌گفتی؟

 

 

 

 

‌ نه شعر بیژن الهی خیلی متفاوت است.

 

 

بیژن خیلی آوانگارد بود.

 

 

 

 

بیژن الهی جزو معدود کسانی است که تا حدودی جریان مدرن را درست درک کرد. بین شما و بیژن الهی پیوندهای فکری وجود دارد. حالا درست است که یک عده شما را متهم می‌کنند به لمپنیزم ولی به نظر من شما آدمی هستید که کاملا از متن سنت برخاسته‌اید ولی در عین حال درک و دریافت دقیقی از جهان مدرن دارید. برای همین هم فیلم شما توانست همگام با نبض جامعه بتپد.

 

 

من بحثی راجع به جریان مدرن دارم.

 

 

 

 

‌ ولی راجع به احمدرضا جوابم را ندادید. شما چرا احمدرضا را آن‌قدر دوست دارید؟ واقعا شعرش را دوست دارید؟

 

 

خیلی خیلی می‌پسندم.

 

 

 

 

چطور آن زبان نرم و لطیف را می‌پسندید. لحن شما خیلی ستیهنده و تلخ است.

 

 

احمدرضا آدم متفاوتی است، هم آنجا که طنز سرشارش را نشان می‌دهد و هم آنجا که جدی شعر می‌گوید. چرا نباید تیرش به دل من بنشیند؟ چرا نباید این لطافت را دوست داشته باشم؟ شعر احمدرضا که به من می‌خورد دلم را زخمی می‌کند.

 

 

 

 

یک وقت اگر بگویید شعر شاملو، اخوان و حتی بیژن الهی دل شما را به درد می‌آورد قابل درک است چون لحن شعرشان با لحن شما همخوانی بیشتری دارد.

 

 

از این نظر بیشتر از همه نصرت رحمانی به من نزدیک است. آن چیزی که من می‌گویم، به شعر او نزدیک است.

 

 

 

 

بین داستان‌نویس‌ها چه کسی را به خودتان نزدیک می‌دانید؟

 

 

هدایت، احمد محمود و یاقوتی. من یک قصه چاپ نشده از یاقوتی خواندم، خیلی تکان‌دهنده بود.

 

 

 

 

رمانی که دارید می‌نویسید تا کجا پیش رفته‌؟ چقدر از حجم کار را نوشته‌اید؟

 

 

حدود 300صفحه‌ای نوشته‌ام و فکر می‌کنم کامل‌کننده «جسدهای شیشه‌ای» است.

 

 

 

 

کی تمام می‌شود، چقدر از کار مانده؟

 

 

تا حالا 60 تا آدم وارد رمان شده‌اند، حالا باید به آنها سرو سامان بدهم.

 

 

 

 

‌ به لحاظ زمانی به روزگار ما می‌رسد؟

 

 

اصلا داستان توی روزگار خودمان می‌گذرد و این خیلی سخت است. وقتی اثر هنری زمانش گذشته باشد، زمانش نامعلوم باشد و در آن درباره مجهولات تاریخی حرف بزنی یا اصلا زمان نداشته باشد، ما یک جایی برای طفره رفتن و فرار کردن خودمان گذاشته‌ایم ولی معلوم کردن زمان قصه دل و جرات می‌خواهد، به‌ویژه اگر به زمان حال بپردازیم.

اساسا حال‌نویسی جرات و جسارت می‌خواهد.

 

 

 

فکر می‌کنید بتوانید اثری را که دلتان می‌خواهد بنویسید؟

 

 

نمی‌دانم، تصوری ندارم. تنها هستم و اگر تنها نبودم شاید می‌شد. یک چیزی را همیشه گفته‌ام: « خیلی فاصله هست بین اینکه وقتی وارد خونه می‌شی چراغ خونه‌ رو خودت روشن کنی یا چراغ خونه‌ روشن باشه. تو نمی‌دونی این فاصله یعنی چی!»

‌ اینا شعره...

سایت گروه مجلات همشهری- ویژه نامه کتاب -شماره7-

نیش

عباس: مو اصلا توقعی نداشتم...

سر زمین بودُم با تراکتور....جنگ هم که تموم شد،برگشتُم سر همو زمین،بی تراکتور!

مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم.

حالا برا مو زوره که همچی تهمتی به مو بزنن....

خواهر با شمام ،

شما سهمتون رو دادین.سهمتون همین نیش‌هایی بود که زدین...دست شما درد نکنه..!

آژانس شیشه ای - ابراهيم حاتمي‌كيا

مهمترین جوایز گلدن گلاب 2011:

بهترین فیلم: شبکه اجتماعیThe Social Network (2010

بهترین هنرپیشه مرد: کالین فرث برای سخنرانی پادشاه


بهترین هنرپیشه زن: ناتالی پورتمن برای قوی سیاه

بهترین کارگردان : دیوید فینچر برای شبکه اجتماعی

بهترین فیلم خارجی زبان: در جهانی برتر(محصول دانمارک) In a Better World (2010)

بهترین فیلمنامه: آرون سورکین برای شبکه اجتماعی

بهترین انیمیشین: داستان اسباب بازی 3Toy Story 3 (2010

بهترین بازیگر مینی سری یا فیلم تلویزیونی: آل پاچینو


فرم ثبت نام عملیات استشهادی

بدون هیچ حرف و مطلبی توجه شما رو به این عکس که فرم ثبت نام عملیات استشهادی است جلب میکنم. فقط کاملا با دقت بخوانید این فرم در دوتا از خبرگزاری های مجوز دار ومشهور آینده نیوز و آفتاب نیوز روی خط خبر رفته است:


پی نوشت:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

تعریف عملیات استشهادی در دایره المعارف فارسی ویکی پدیا چنین آمده است:

عملیات استشهادی در نگاه گروهی از مسلمانان عملیاتی است که انجام دهنده عملیات برای براورده کردن هدف آن، با علم به قطعی بودن (یا بالا بودن احتمال) از دست دادن جان، اقدام به انجام عملیات می‌کند و نیت و چگونگی انجام عملیات با معیارهای آن گروه از مسلمانان همخوانی داشته باشد.

در دیدگاه ج.اسلامی در ایران عملیات اشتشهادی فقط در موقعی درست پنداشته می‌شود که بر ضد نیروی اشغالگر و دشمن صورت بگیرد. اسلامگرایان القاعده که در بین مردم عادی انفجار انجام می‌دهند و ده ها زن و مرد و کودک بیگناه را به خاک و خون می کشند (مانند وقایع ۱۱ سپتامبر و انفجارهای عراق) عمل خود را اسلامی و استشهادی می‌دانند.

کاریکاتوری در ارتباط با عملیات استشهادی

ایران در جام ملتهای آسیا2011

دومین بازی رو هم با توکل به خدا کوشش بچه ها والبته فاکتور شانس بردیم.

بازی اول که عراقی ها کاملا برتر از ما بودند .امروزم تیرک دقیقه 90 کره ایها بد جوری ترسوندموند.

قصد تجزیه تحلیل بازیها وتیم ملی ندارم چونکه زیاد از بازی تیم ملی راضی نیستم و میترسم زیاد تند حرف بزنم شیرینی این دوتا برد برابر دوتا تیم مهم آسیایی عراق قهرمان دوره قبل کره شمالی مدعی به دهانتون تلخ بشه.

بیخیال.حالشو ببرین پیروزی تیم ملی رو. وصعود به دوره بعد....

فقط این کریم انصاری فرد به ذهنتون بسپارید که اگه همینجوری پیش بره فرا آسیایه!

گل امروزش خیلی حرفه ای و بقول خودم کریستین رونالدویی بود....

ببینید تورو قرآن گلو....


پیشنهاد فیلم:  (Chloe(2009

نام فیلم : Chloe

نام دیگر فیلم : Хлоя

کارگردان: Atom Egoyan

نویسنده: Erin Cressida Wilson   Anne Fontaine

بازیگران: Julianne Moore, Amanda Seyfried and Liam Neeson

زمان فیلم:96 دقیقه

ژانر: درام هیجان آور

محصول:آمریکا کانادا فرانسه

سال تولید:2009

امتیاز سایت IMDB  : 6.5 از 10

جمله کلیدی فیلم:

If the one you love was lying to you, how far would you go to find out the truth?

 


درباره فیلم:

فیلم Chloeیکی از محصولات و تولیدات کارخانه رویاسازی هالیوود است.

هالییوود به عنوان یک مرکز تولید فکر و ایده و سیاستگذار و مجری هر ساله هزاران فیلم (بقول یک آدم ظریف بین فیلم نه فرهنگ) به خورد ما جهانیان میدهد.

فیلم Chloe یک فیلم کاملا هالیوودی با مشخصه ها و فاکتورهای آن است:

خشونت/سکس و تکنولوژی سه عنصر مهم و مشترک فیلمهای هالیوودی است که جهان و فکر جهانیان را به خودشان معطوف به این موضوعات  میکنند و آنهارا سرگرم ودر حین آن فرهنگ و تفکر بسازند.

در این فیلم خیلی از خشونت و جلوه های ویژه خبر زیادی نیست و فیلمساز به جای این دو از رویاسازی و خیال استفاده کرده است. عنصر سکس هم همچنان جایگاه خود را در این نوع فیلمها حفظ کرده است کم یا زیاد بسته به ایده کارگردان و موضوع فیلم دارد.

از هالیوود که بگذریم Chloe  قصه ای خانوادگی و آرام دارد و فیلم معمولی و سرگرم کننده ای است .اگر انتظار و سلیقه بالایی از فیلم دیدن نداشته باشین یا حوصله فیلمهای اکشن یا فلسفی و سنگین نداشته باشین و به سیاست و سیاستهای هالیوودی که فیلم بشدت متاثر از آن است کاری نداشته باشین:

فیلم خوراک خوب و تفریح مناسبی برای گذران یک شب آرام زندگیتان میتواند باشد.

فیلم قصه زنی که اگرچه دارای خانواده است و شوهر و پسر دارد ولی واقعا تنهاست و این نتیجه کار زیاد شوهر و سرگرمی ها و بی توجهی پسر جوانش است. شوهر استاد دانشگاه و زن دکتر زنان است .

همه چیز از وقتی شروع میشود پرواز مرد کنسل میشود و به مهمانی بزرگی که همسر ترتیب داده است نمیرسد.

همینجا شروع شک و بدگمانی جولین مور بازیگر نقش زن فیلم و از محبوبترین بازیگران زن من است!پس از این و طی اتفاقاتی مشابه او تصمیم به استخدام دختری بنام Chloe میگیرد که درباره شوهر برایش جاسوسی کند. قصه اصلی همینجا شروع میشود و نقش و تاثیر این دختر روی خانواده زن اعم از شوهر و فرزندش آغاز میشود.

فیلم رفتارهای عجیب غریب Chloe را به مانشان میدهدو قضاوت درمورد زن و نظر او به شوهرش....

اگه این توضیحات شما رو قانع کرد میتونین این فیلم بگیرین و ببینین!

بی وفایی

حامد: اين وكالتنامه چيه؟ قضيه طلاق چيه؟ طلاق صوري و ظاهري، ها؟

بدون طلاق همه زحمتات هدر ميشه، با طلاق كارِت راحت‌تر پيش ميره.

كارِت! كارِت! كارِ تو! گورِ پدرِ من! ولي نازي چي؟ اون كجاي كار تووه؟

شايد همه‌ش به خاطر آينده‌ي نازي‌يه؟ يا به خاطر منه؟ كه عاشقمي! كه عزيز دلتم!

يه تار موي منو با صد تا مرد اروپايي عوض نمي‌كني! با مرد آسيايي چطور؟ با مرد شرقي؟ ايراني؟ تهراني؟

يه آقاي شريفِ بوگندوي هيز نكبت كه دائم خيك‌شو مي‌خارونه و آروغ مي‌زنه.

خاك بر سرت! خاك بر سر من كه چه كثافتي رو توي خونه‌ام راه مي‌دادم و نمي‌دونستم.

لابد مي‌پرسي چه‌م شده عزيزم؟

هيچي. شغلم رو عوض كردم؛ پااندازي. بهم مي‌آد؟

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

[ شب يلدا - كيومرث پوراحمد ]

درباره فیلم‌های امسال حاتمی‌کیا، تبریزی، صدرعاملی، شورجه، میرکریمی،عسگرپور و عیاری

حضور پررنگ فیلمسازان نسل اول انقلاب اسلامی در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر یکی از ویژگی‌های این دوره است. بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر عرصه رقابت فیلمسازانی است که فعالیت سینمایی‌شان را پس از پیروزی انقلاب اسلامی شروع کرده‌اند و می‌توان از آنها به عنوان فیلمسازان نسل اول انقلاب اسلامی یاد کرد، شاخص‌ترین چهره این دوره از جشنواره ابراهیم حاتمی‌کیا است که با فیلم سینمایی "بانوی شهر ما" در جشنواره حضور دارد.

حاتمی‌کیا در "بانوی شهر ما" مانند "دعوت" به دنیای زنان پرداخته است و این بار در قالب قصه‌ای اجتماعی مسائل و مشکلات این قشر را به تصویر کشیده است. رویا نونهالی و مریلا زارعی بازیگران نقش‌های اصلی فیلم تازه حاتمی‌کیا هستند که در مرحله تولید، اخبار و حاشیه‌های فراوان داشت که نشان از اهمیت این کارگردان و سینمایش دارد.

کمال تبریزی یکی دیگر از کارگردان‌های هم‌نسل حاتمی‌کیا است که امسال با فیلم سینمایی "خیابان‌های آرام" به جشنواره می‌‌آید، در کارنامه تبریزی فیلم "پاداش" هم دیده می‌شود که وضعیت اکران آن مشخص نیست و اگر رایزنی‌ها برای حل مشکل این فیلم به ثمر برسد تبریزی با سه فیلم متفاوت به این ضیافت سینمایی می‌آید.

فیلم سینمایی "گنجینه شرق" به کارگردانی تبریزی که درباره یک دونده ژاپنی است هم در جشنواره امسال روی پرده می‌رود، در "خیابان‌های آرام" که یکی از پربازیگرترین فیلم‌های این دوره است تبریزی با گروهی از بازیگران حرفه‌ای همکاری کرده، نیکی کریمی، محمدرضا فروتن، حسن معجونی و لعیا زنگنه در این فیلم مقابل دوربین رفته‌اند و بخش‌هایی از فیلم در ارمنستان ساخته شده است.


محمدمهدی عسگرپور که پیش از این فیلم‌های سینمایی "قدمگاه"، "اقلیما" و "هفت و پنج دقیقه" را در جشنواره فیلم فجر داشته با فیلم "اتوبوس" در بیست و نهمین دوره جشنواره حاضر می‌شود، در این فیلم تلویزیونی شاهرخ فروتنیان و حبیب دهقان‌نسب بازی کرده‌اند.


رضا میرکریمی کارگردان فیلم تحسین شده "خیلی دور، خیلی نزدیک" پس از غیبت دو دوره‌ای امسال با فیلم سینمایی "یه حبه قند" به جشنواره می‌آید، این فیلم هم یکی از آثار پربازیگر جشنواره است که بر خلاف "به همین سادگی" فیلم قبلی این کارگردان تجربه‌ای قصه‌گو است داستان خانواده‌ای است که برای ازدواج یکی از اعضایش آماده می‌شود، رضا کیانیان، نگار جواهریان، فرهاد اصلانی، پریوش نظریه و ... بازی کرده‌اند. "یه حبه قند" هم یکی از پربازیگرترین فیلم‌های این دوره است. فیلمی که بازیگران سینما و تئاتر را در آن کنار هم می‌توان دید.

رسول صدرعاملی با فیلم سینمایی "شب و قسم به دلتنگی" و "زندگی با چشمان بسته" در جشنواره فیلم فجر حضور دارد، صدرعاملی که در ادوار مختلف از چهره‌های موثر این رویداد سینمایی بوده با این دو فیلم که قصه و فضایی متفاوت دارند می‌تواند دوست‌داران سینمایش را راضی کند. در "زندگی با چشمان بسته" ترانه علیدوستی و حامد بهداد ایفای نقش کرده‌اند، فیلم داستانی اجتماعی دارد اما "شب و قسم به دلتنگی" که حمید فرخ نژاد و پریوش نظریه بازیگر نقش اصلی آن هستند در ادامه فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که صدرعاملی با موضوع زیارت ساخته است.

فیلم سینمایی "جنوب آسمانی" به کارگردانی جمال شورجه یکی دیگر از فیلم‌های این دوره از جشنواره است، فیلم در لبنان و با بازیگرانی از کشورهای مختلف عربی ساخته شده و داستانی درباره جنگ 33 روزه دارد، شورجه پیش از این هم در خارج از ایران و البته درباره مهاجران ایرانی فیلم ساخته اما "جنوب آسمانی" تجربه‌ای تازه در کارنامه این کارگردان سینمای دفاع مقدس است.


کیانوش عیاری هم با فیلم سینمایی "خانه پدری" به بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر می‌آید، فیلم روایتی است که نقبی به تاریخ معاصر می‌زند و مهدی هاشمی و شهاب حسینی در آن بازی می‌کنند، عیاری که از سینماگران مهم نسل اول انقلاب اسلامی است سال‌ها درگیر ساخت مجموعه "روزگار قریب" بود و "خانه پدری" بازگشت دوباره او پس از سال‌ها غیبت به جشنواره فیلم فجر است.

یکی از مهمترین و باافتخارترین فیلمسازان نسل اول انقلاب مجید مجیدی در این دوره از جشنواره غایب است، او که پس از فیلم ستایش شده و موفق "آواز گنجشک‌ها" در جشنواره حضور نداشته است، این روزها پشت دوربین است تا فیلمی درباره پیامبر اکرم (ص) بسازد، فیلمی که می‌تواند سال آینده در جشنواره حضور داشته باشد و مورد توجه قرار بگیرد.

منبع : مهر

گذر

به دقت یه نگاه به عکس بیندازید:

یه نکته کوچیک ولی مهم درتصویر تفاوت سایه دو نفر و خود دو نفرو رابطه شان است.

برخورد سایه هارا ببینید چقدر گرم و صمیمیند؟

بهترین های فوتبال2010 از نگاه FIFA

غزال زیاری(خبرآنلاین): در حالی که همه انتظار داشتند ژاوی بهترین بازیکن دنیا شود، دهان مسی هم از این انتخاب فیفا بازماند.

بالاخره انتظارها به پایان رسید و لیونل مسی توپ طلای فیفا در سال 2010 را مال خود کرد. این اولین باری است که دو جایزه توپ طلا و عنوان برترین بازیکن سال فیفا با هم تلفیق شده و عنوان یگانه‌ای به نام «برنده توپ طلای فیفا» به برترین بازیکن سال جهان اهدا می‌شود.

این در حالی بود که تشریفات این مراسم از بعدازظهر روز دوشنبه آغاز شد و پس از کنفرانس خبری برترین‌های فوتبال زنان، کنفرانس خبری 3 نامزد نهایی دریافت جایزه توپ طلای فیفا و مربیان نامزد کسب عنوان برترین مربی سال، برگزار شد.

مسی از میان سه نامزد نهایی دریافت این جایزه یعنی، آندرس اینیستا، ژاوی ارناندس و لیونل مسی به این عنوان رسید و توانست با کسب بیشترین آرا، پادشاه فوتبال سال 2010 لقب بگیرد.

لیونل مسی در سال 2009 نیز موفق شده بود تا این جایزه معتبر را به خود اختصاص دهد و در سال 2010 نیز برای دومین سال پیاپی، این جایزه را به خانه برد.

زمانی که پپ گواردیولا برروی صحنه آمد و نام برنده این جایزه معتبر را از پاکت خارج کرد، شاید کمتر کسی انتظارش را داشت که نام مسی از پاکت خارج شود ولی وقتی گواردیولا نام ستاره آرژانتینی را برزبان آورد، مسی با چهره‌ای متعجب و دهان باز برروی صحنه آمد.

مسی پشت میکروفن قرار گرفت و در حالی که توپ طلا را در دست داشت، برای ثانیه‌هایی با دهان باز حاضران در سالن را نگاه می‌کرد!!!! ولی مسی درست شنیده بود.

او برای دومین سال پیاپی توپ طلای برترین بازیکن دنیا را مال خود کرد.

آقای خاص برنده عنوان برترین مربی سال

ژوزه مورینیو، مربی پرتغالی باشگاه رئال مادرید که سال گذشته میلادی، فصلی خارق العاده را با اینتر سپری کرده و سه جام قهرمانی را با نرآتزوری فتح کرد، با پیشی گرفتن از بیسنته دل بوسکه و پپ گواردیولا، عنوان برترین مربی سال 2010 دنیای فوتبال را به خود اختصاص داد.

مارتا، برنده برترین بازیکن زن دنیا


مارتا، ستاره برزیلی دنیای فوتبال زنان، توانست پس از پیشی گرفتن از دو رقیب آلمانی‌اش برای پنجمین بار، عنوان برترین بازیکن دنیای فوتبال (زنان) را از آن خود کند.

شش بازیکن اسپانیایی در لیست یازده بازیکن برتر سال فیفا

یازده بازیکن (تیم منتخب فیفا در سال 2010 اعلام شد. نکته جالب توجه اینجاست که اکثریت بازیکنان این تیم را ستاره‌های اسپانیایی دنیای فوتبال تشکیل می‌دهند. در مجموع 6 بازیکن از تیم قهرمان دنیا در آفریقای‌جنوبی در این فهرست قرار گرفته‌اند: ایکر کاسیاس، پویول، پیکه، ژاوی ارناندس، اینیستا و داوید ویا اسپانیایی‌های این فهرست را تشکیل می‌دهند. کریس رونالدو، لیونل مسی، مایکون، لوسیو و اسنایدر هم این لیست را کامل می‌کنند.

حاشیه‌های مراسم
غیبت مورینیو در کنفرانس خبری


نکته جالب توجه اینجا بود که ژوزه مورینیو، مربی پرتغالی رئال مادرید که از ساعاتی پیش از اعلام نام «برترین مربی سال»، انتخاب شدن او در کسب این عنوان از سوی روزنامه مارکا فاش شده بود، به دلیل تاخیری که در پروازش به زوریخ ایجاد شده بود، نتوانست به‌موقع خود را به سالن محل برگزاری این مراسم برساند و غایب بزرگ کنفرانس خبری برترین‌های فوتبال دنیا بود.

آقای خاص که سال 2010، با اینتر به سه عنوان قهرمانی در رقابت‌های سری A، جام حذفی ایتالیا و لیگ قهرمانان اروپا دست یافته بود، رقابت حساسی با بیسنته دل‌بوسکه، سرمربی تیم ملی اسپانیا و پپ گواردیولا، مربی جوان باشگاه بارسلونا داشت.

در اینجا می توانید صحبت‌های نامزدهای نهایی کسب عنوان برترین مربی سال 2010 و نامزدهای کسب توپ طلای این سال، در کنفرانس خبری که پیش از اهدای این جایزه برگزار شد، مطالعه کنید:

گواردیولا: روزی بی‌نظیر و غیرقابل تکرار 

لحظاتی بی‌نظیر و غیرقابل تکرار را پیش سر می‌گذاریم و باید با افتخار برای دفاع از نام بارسا خدمت کرد. بهترین خاطره من در طول سال 2010، مربیگری بر این بازیکنان بود که این واقعا افتخار بزرگی برای من محسوب می‌شد. حضور من در اینجا، به این معنا نیست که من بهترین هستم، بلکه به این خاطر است که بر این بازیکنان مربیگری می‌کنم! درک کردن فلسفه باشگاهی مثل باشگاه بارسلونا در زمان کوتاه‌مدت، کار غیرممکنی است. الان 3 نامزد نهایی دریافت توپ طلای فیفا، از رختکن بارسلونا هستند و آنها شیوه‌ای را دنبال می‌کردند که فلسفه بیست، 30 سال اخیر بارسا بوده است.

خیلی بعید است که یک بار دیگر 3 بازیکن از رقابت‌های لالیگای اسپانیا در فهرست نهایی نامزدهای دریافت توپ طلا قرار بگیرند. ما روز بی‌نظیر و غیرقابل تکراری را سپری می‌کنیم، نه به این‌خاطر که بارسا بهترین تیم دنیاست یا ما با سایرین متفاوت هستیم، بلکه به این دلیل که می‌توانیم با غرور از بارسا دفاع کنیم.

دل بوسکه: موفقیت مربی، به بازیکنانی که در اختیار دارد بسته است 

ارزش یک مربی خوب، به بازیکنانی است که در اختیار دارد. نباید ارزش‌های فراوان تیم‌های پایه‌ای را هم فراموش کرد. مربی‌ای خوب است که بازیکنان خوبی داشته باشد و به همین دلیل من در اینجا هستم. بهترین لحظه‌ای که در سال 2010 برای من رقم خورد، کسب عنوان قهرمانی در دنیا بود. به‌ویژه بعد از دیدار اسپانیا مقابل سوئیس لحظات خیلی سختی را پشت سر می‌گذاشتیم و در نهایت پختگی و بلوغ بازیکنان بود تا قدرت عبور از این چالش و حرکت رو به جلو را فراهم کرد.

همه ما از ارزش تیم‌های پایه ای مطلعیم. باید به تیم‌های پایه‌ای باور داشت. همیشه رسیدن به نهایت آمادگی فیزیکی، موضوع نگران‌کننده‌ای است؛ چون هر بازیکن در حقیقت یک موجود با مهارت‌های فیزیکی است که هر روز بهتر از قبل با رقابت کردن کنار می‌آید.

اینیستا: روز ویژه و زیبایی است 

از اینکه با دو هم تیمی ام در زوریخ هستم، بسیار خوشحالم و احساس غرور می‌کنم. برنده این جایزه، قطعا لیاقتش را داشته و مطمئن باشید که همه از این بابت خوشحال می‌شوند. این روز را همه به‌خاطر می‌سپارند. امروز روزی ویژه و زیباست.

مسی: با حمایت هم‌تیمی‌های‌مان اینجا هستیم 

برای من قهرمانی در جام جهانی مهمتر از کسب مجدد توپ طلاست. اگر ما اینجا در زوریخ هستیم، برای هواداران بارسلونا خیلی خوشحال‌کننده و شادی‌آور است ولی اگر راستش را بخواهید ترجیح می‌دادم تا به جای کسب مجدد این جایزه، در جام جهانی به قهرمانی می‌رسیدم.

دقیقا نمی‌دانم که کدام لحظه را باید مهمترین لحظه فوتبالی‌ام در سال2010 بدانم، چون سال فوق‌العاده‌ای را پشت سرگذاشتیم. ولی من این شانس را نداشتم که در جام جهانی قهرمان شود. ما از سوی هم‌تیمی‌هایم خیلی حمایت شدیم. 
حمایتی که از سوی تمام هم‌تیمی‌هایم داشتم عالی بود، همچنین حمایت لاماسیا (آکادمی فوتبال بارسلونا) و باشگاه هم پشت سر ما بود.

ژاوی: فوتبال بارسا صادرکردنی نیست 

اگر ما اینجا حاضریم، این نتیجه تلاش گروهی ماست. سبک بازی تیم پایه‌ای ماقابل صادر کردن نیست و تفاوت بزرگی که بارسا با سایر تیم‌ها دارد در این است که سران باشگاه ما را به همان شیوه تمرینی‌ای که در 9 یا 10 سالگی در این باشگاه انجام می دادیم، تشویق می‌کنند. ارزش‌ها، دیدگاه‌ها و مفاهیم فوتبالی ما از آن زمان تاکنون ثابت و یکسان بوده و از اینکه در بهترین مدرسه فوتبالی دنیا رشد کرده‌ام،احساس غرور می‌کنم. اگر بارسا نبود، نمی‌توانستم در تیم ملی اسپانیا هم موفق باشم.

مردانگی(negetive meaning)

فروزنده : تا وقتی تو، تو این دنیا هستی، نفرت منم هست...

تو که مغزت جای خودش نیست این جا.

می زنم جایی که مغزته، جایی که باهاش فکر می کنی!

حکم: مسعود کیمیایی

پیشنهاد فیلم: : اولین فیلم سوسن تسلیمی All hell let loose2002

 

  (به زبان سوئدی) Hus i helvete نام فیلم:

نام دیگر: All hell let loose

نام کارگردان : سوسن تسلیمی

نویسنده: سوسن تسلیمی

بازیگران : Melinda Kinnaman, Hassan Brijany and Caroline Rauf

زمان : 100 دقیقه

ژانر: درام

سال تولید: 2002

محصول : سوئد

 

درباره فیلم:

مهمترین خصوصیت این فیلم که هر وقت یادش میفتم  تو ذهنم میاد مخدوش شدن چهره بازیگر مورد علاقه سالیان دراز زندگیم است. سوسن تسلیمی بدون شک یکی از قدرتمندترین بازیگران زن ایران نه تنها در دهه 60 بلکه در طول تاریخ سینمای ایران است . قدرت بازیگری بالا و چهره و فیزیک جذاب سوسن تسلیمی در سینمای ایران کم نظیر بود. ولی به دلیل آزار و اذیت و یا هر چیز دیگری تسلیمی نیز مانند خیلی از هنرمندان این خاک به خارج از کشور رفت تا بتواند آرزوها و امیال زندگی خو را در کشوری دیگر بیابد....

تا اینجا همه چیز خیلی عادی و خوب پیش میرود و اشکالی هم ندارد که یک هنرمند به هر دلیلی سرزمین مادریش را ترک میکند و به فرنگ میرود...

اما مشکل از جایی شروع میشود که خانوم تسلیمی خواست در سوئد اولین فیلمش را کارگردانی کند.

فیلم قصه یک خانواده ایرانی مهاجر است که در سوئد زندگی میکنند. مرد خانه به همراه مادرش کاملا ایرانی هستند و در فرنگ زندگی تشکیل دادند. زن اهل ایران نیست و دوتا دختر و یک پسر کوچک هم خیلی با نماد ها و رسوم ایرانی آشنایی زیادی ندارند. بار اصلی انتقال فرهنگ ما ایرانیان  یا بر دوش مادر این مرد که حدود 70یا 80 سال دارد و اهل اقوام لر هست ویا پسر تقریبا 50ساله اش که در سوئد آشپز خانه ای دارد است.

فیلم اگرچه از نظر صحنه های غیر اخلاقی به فیلمهای درجه R (فیلمهای پر صحنه) نرسد! (اگر چه خیلی هم کم نمیاورد) ولی از لحاظ الفاظ رکیک به کار برده شده دست همه فیلمهای هالیوودی را از پشت بسته است!(حد اقل من ندیدم اینهمه فحش رکیک) بخصوص اینکه کارگردان این فیلم یک خانوم است!

علاوه بر الفاظ و حرفهای رکیک که کم هم نبودند خانوم فیلمساز نمیدونم از روی عقده گشایی بود از روی نفرت بود از روی بدبینی بود نمیدونم از روی چه بود! بدترین تصویر از هموطنانش به مردم دنیا ارائه داد و از خیلی از لحاظ از فیلمهایی از این دست چون سنگسار ثریا میم یا زنان بدون مردان( شیرین نشاط) هم پارا فراتر گذاشته بود.

نمیدانم اگر به یک غیر ایرانی معاند پول بسیار زیادی هم میدادند میتوانست اینقدر انزجار و بدبینی و توحش و بی ادبی و بدبختی ایران و ایرانیان را به شکلی که سوسن خانوم ما از هموطنانش به تصویر کشید به تصویر در آرد یا خیر!؟

ما ایرانیان مانند همه اقوام یک سری فرهنگهای خوب و بی نظیر داریم ویک سری سنتهای قابل تجدید نظر ولی این دوستان به جای نقد یا نشان دادن حداقل ضعف ها و نقاط آشیل ما یک تصویر دروغین همراه با بیماری و ناسازگاری و بی شعوری به مردمان دیگر نشان میدهند!

اگر دولتیان و مسئولان آن و حتی حکومت جمهوری اسلامی  در آن زمان در حق تسلیمی و امثال آن بی مهری و حتی جفا کردند آیا این درست است که خانوم فیلم اولی بیاید مردم مملکتش را تخریب و چهره ای دروغین و تنفر آور به جهانیان نشان دهند.

محتوای وب فارسی در هفته ای كه گذشت؛

سرویس اجتماعی- امیرهادی انواری: در هفته ای كه گذشت(از 11 تا 18 دیماه 89) اخباری نظیر: مرگ ببر سیبری در حوزه جامعه و محیط زیست، واكنش در بولیوی در حوزه جهان و بین الملل، وضعیت بازار طلا و نوسانات شدید این بازار، تصمیمات مجلس در خصوص بانك مركزی، اظهارات احمدی نژاد در مورد هدفمندی یارانه ها در حوزه اقتصاد، بركناری مشاوران احمدی نژاد در حوزه سیاسی، گزارش همشهری جوان در مورد حضور یانگوم در ایران و انتشار قطعات طنز مهران مدیری در حوزه اخبار زرد و اعدام قاتل سعادت آباد و خودكشی علیرضا پهلوی در حوزه حوادث از جمله اخباری بودند كه شبكه های مجازی نسبت به آنها حساسیت نشان دادند. 


«آینده»، به تحلیل محتوا و واكنشهای وب فارسی به این اخبار، از نظر كمی پرداخته است.  سایت بالاترین به عنوان یكی از سایت های مورد توجه مخالفان، سایت كلوب به عنوان بزرگترین جامعه مجازی فیلتر نشده در ایران و سایت های بلاگفا و پرشین بلاگ، به عنوان سرویس دهنده های اصلی وبلاگ فارسی در داخل و سایت های بلاگر و وردپرس به عنوان دو سرویس دهنده عمده وبلاگ فارسی غیر ایرانی در این گزارش مورد توجه قرار گرفتند.


كلوب
طنز حضور یانگوم در ایران در صدر توجه كاربران كلوب قرار دارد. پس از آن خودكشی علیرضا پهلوی مورد توجه كاربران این سایت قرار گرفته است و اعدام متهم سعادت آباد سومین موضوعی است كه كاربران فارسی این سایت نسبت به آن واكنش نشان دادند.

هدفمندی یارانه ها و اظهارات جدید احمدی نژاد چهارمین موضوعی است كه در بین 9 موضوع مورد توجه این نوشتار كاربران كلوب نسبت به آن واكنش نشان دادند. مجموعه تازه مهران مدیری با 9 درصد در رتبه پنجم قرار دارد و مرگ ببر سیبری با 6 درصد در رتبه ششم قرار گرفته است. واكنش مردم بولیوی، وضعیت بازار طلا و بركناری مشاوران احمدی نژاد هر كدام با 5 درصد در رتبه های بعدی قرار گرفتند.

 

بالاترین
سایت بالاترین عموما به مطالب جدی و سیاسی یا اقتصادی با مواضع رادیكال واكنش نشان میدهد، اما جالب است كه در هفته گذشته، كاربران این سایت از بین 9 موضوع خبری كه در بالا ذكر شد، بیش از همه به انتشار مجموعه ای از مهران مدیری واكنش نشان دادند. كاربران بالاترین در این خصوص مجموعا بیش از 70 لینك ارسال كردند. موضوع بعدی كه مورد توجه كاربران این سایت قرار گرفته است، خودكشی علیرضا پهلویست. در این سایت در خصوص این خبر بیش از 60 لینك ارسال كردند. پس از این دو خبر، مرگ ببر سیبری مورد توجه كاربران این سایت قرار گرفته است كه در مورد آن بیش از 40 لینك ارسال شده است.

بركناری همزمان مشاوران احمدی نژاد با بیش از 35 لینك، وضعیت بازار طلا و اعدام سعادت آباد هر یك با بیش از 25 لینك،  واكنش مردم بولیوی در پی حذف یارانه ها با حدود 20 لینك، اظهارات احمدی نژاد در مورد مدیریت حضرت بقیه الله در حوزه هدفمندی یارانه ها با بیش از 15 لینك و حضور یانگوم در ایران با حدود 12 لینك به ترتیب اخباری بودند كه مورد توجه كاربران این سایت قرار گرفته است. 

بلاگر
وبلاگرهای سایت بلاگر و وردپرس نسبت به سایت های بلاگفا و پرشین بلاگ سیاسی تر هستند و غالبا مواضع رادیكالی دارند. در این سایت موضوع خودكشی علیرضا پهلوی با 39 درصد در صدر توجه كاربران قرار گرفته است.

پس از آن اعدام متهم سعادت آباد با 25 درصد، حضور یانگوم در ایران با 14 درصد، واكنش مردم بولیوی با 8 درصد، مرگ ببر سیبری با 7 درصد، وضعیت بازار طلا با 5 درصد و بركناری مشاوران احمدی نژاد و اظهارات وی در مورد یارانه ها با یك درصد مورد توجه كاربران بلاگر قرار گرفته است. نكته جالب آنكه تنها 44 وبلاگر در این سایت نسبت به مجموعه جدید مهران مدیری واكنش نشان دادند كه این تعداد كمتر از 1 درصد است!

 
وردپرس
در ورد پرس مرگ ببر سیبری با 29 درصد، وضعیت بازار طلا با 27 درصد، و خودكشی علیرضا پهلوی با 17 درصد به ترتیب سه موضوع مورد توجه كاربران را تشكیل می دهند.

اعدام متهم سعادت آباد با 10 درصد، واكنش مردم بولیوی و بركناری مشاوران احمدی نژاد، هر كدام با 6 درصد، حضور یانگوم در تهران با 3 درصد، اظهارات احمدی نژاد در مورد یارانه ها با 2 درصد و مجموعه تازه مدیری با كمتر از یك درصد موضوعات بعدی مورد توجه بلاگرهای وردپرس هستند.

 


پرشین بلاگ
مرگ ببر سیبری در پرشین بلاگ نیز با 30 درصد در صدر توجه كاربران قرار دارد، پس از آن واكنش مردم در بولیوی با 24 درصد و خودكشی علیرضا پهلوی با 17 درصد سه موضوع اصلی مورد توجه كاربران سایت پرشین بلاگ را به خود اختصاص داده اند.

اعدام متهم سعادت آباد با 12 درصد، وضعیت بازار طلا با 9، حضور یانگوم در تهران با 5 و بركناری مشاوران احمدی نژاد با 2 درصد موضوعات بعدی هستند كه بلاگرهای سایت پرشین بلاگ نسبت به آنها توجه داشتند.

اظهارات احمدی نژاد در مورد یارانه ها با یك درصد و مجموعه جدید مدیری با كمتر از یك درصد دو موضوع كم اهمیت از نظر كاربران سایت پرشین بلاگ به مشار می روند.

بلاگفا
اعدام متهم سعادت آباد با 27 درصد مهمترین موضوعی است كه در هفته گذشته مورد توجه كاربران بلاگفا قرار گرفته است. پس از آن حضور یانگوم در تهران با 24 درصد دومین موضوع پر اهمیت برای كاربران بلاگفا محسوب می شود، در رتبه سوم وضعیت بازار طلا با 13 درصد سومین موضوع پر اهمیت در سایت بلاگفا ا بین 9 موضوع خبری در هفته گذشته بوده است.

خودكشی علیرضا پهلوی با 11 درصد و مرگ ببر سیبری با 10 درصد دو موضع بعدی هستند. پس از آنها واكنش مردم بولیوی با 8 درصد، بركناری مشاوان احمدی نژاد با 4 درصد و هدفمندی یارانه ها و اظهارات جدئید احمدی نژاد با 3 درصد در رتبه بعدی قرار گرفته است.

در سایت بلاگفا تنها 61 كاربر در مورد مجموعه جدید مدیری واكنش نشان دادند كه در مقایسه با سایر موضوعات كمتر از یك درصد به مشار می رود.

نظر ناصر تقوایی در مورد فوتبال ایران و تیم ملی

ناصر تقوایی شانس ایران برای قهرمانی را کم و افشین قطبی را فاقد قدرت تصمیم‌گیری می‌داند. در مصاحبه مزدک میرزایی با ناصر تقوایی با موضوع تیم ملی فوتبال ایران، تقوایی کارگردان سرشناس ایران درمورد تیم افشین قطبی می‌گوید: «قطبی شجاعت کافی را برای یک تصمیم ندارد و همیشه مردد است. این اصلا خوب نیست. مثلا او می‌توانست با شجاعت تمام در بازی حساس ما در برابر کره جنوبی در مقدماتی جام جهانی دست به یک یا دو تعویض بسیار خوب بزند ولی این کار را نکرد چون می‌ترسید، به همین دلیل مطمئنم کارگردان خوبی نمی‌شد.»


کارگردان «ناخدا خورشید» با اشاره به علی دایی می‌گوید: «هم علی دایی و هم قطبی در یک شرایط بحرانی کار را تحویل گرفتند و نتوانستند موفق باشند. البته من به علی دایی حق می‌دهم چون تحویل گرفتن یک تیم در آن شرایط آشفته فوتبال ما یک ازخودگذشتگی می‌خواست و دایی آن را از خود نشان داد ولی نتوانست این ازخودگذشتگی را با موفقیت همراه کند. در مورد قطبی هم به نظر من خیلی زود سرمربی تیم ملی شد. او باید در تیم‌های ملی سنی پایین امتحان خود را پس می‌داد و بعد در صورت موفقیت در سنین پایه آن وقت سکان هدایت تیم ملی را در بزرگسال به او می‌دادند.»

تقوایی درمورد شانس قهرمانی می‌گوید شانسی نداریم، «برای اینکه ما عادت بسیار بدی داریم و آن هم این است که وقتی از یک تیم نسبتا قدرتمند جلو می‌افتیم، سعی می‌کنیم تا آخر بازی گل نخوریم و تمام تاکتیک‌های تیمی را هم فدای این کار می‌کنیم و تا به حال ده‌ها بار هم چوبش را خورده ایم. نمونه‌اش همین بازی تیم ملی امید ایران و ژاپن.»

منبع: مجله پردیس شماره دی ماه

ستون طنز:شهرام شکیبا4

سوالات امتحان مدیران دولت لو رفت؟

*شهرام شكیبا

وزیر راه و ترابری خوب است. برای اثبات این جمله دلایل گوناگونی دارم كه مهم‌ترین آنها همیشه آخرین كار و آخرین گفتار ایشان است. مثلاً اینكه دیروز در پایان نشست با مدیران كل استان‌ها از آنها امتحان تستی گرفته تا میزان تسلط آنها را بر منشور 28 ماده‌ای وزارت راه بسنجد. البته ‌آقای بهبهانی قبلاً به مدیران‌كل استان‌ها هشدار داده بوده كه از آنها در این‌باره امتحان خواهد گرفت.

طبیعتاً اینكه آن همه مدیركل محترم با كت و شلوار و ریش و غیره پشت میز بنشینند تا امتحان بدهند و آقای بهبهانی هم در نقش مراقب بین آنها قدم بزند تا كسی تقلب نكند و استرس امتحان و اجازه گرفتن برای رفتن به دستشویی و وقت كم و تقلب رساندن و... می‌تواند ده‌ها موقعیت طنز‌آمیز درست كند كه این بخش كار را به تو خواننده محترم واگذار می‌كنم و منتظر كامنت‌های شما برای مطلب در سایت هستم.

اما برای اینكه برای سایر مدیران‌كل در وزارتخانه‌های دیگر هم آمادگی لازم ایجاد شود كه اگر مجبور به امتحان شدند، غافلگیر نشوند، یك نمونه از سؤال‌های تستی كارشناسی را برای وزارتخانه‌های گوناگون در جدول زیر تقدیم می‌كنم.

یادداشت هدیه تهرانی درباره زنده‌ياد خسرو شکیبایی

خسرو شکیبایی یکی از انگیزه‌های اصلی من برای ورود به سینما بود

هدیه تهرانی بازیگر سینمای ایران در یادداشتی که در کتاب خسرو شکیبایی منتشر کرده به تمجید از این بازیگر فقید سینمای ایران پرداخته است.تهرانی در یادداشت خود نوشته است: «هنرمند بزرگ خسرو شکیبایی یکی از انگیزه های اصلی من برای ورود به سینما بود. مخصوصا زمانی که سریال «روزی روزگاری» پخش شد و بازی شکیبایی را برای اولین بار دیدم و اورا شناختم و حضور ایشان یکی از انگیزه‌های اصلی من برای وارد شدن به این حرفه شد. فن خسرو شکیبایی تاثیر زیادی برمن گذاشت و هنوز هم نمی توانم باور کنم خسرو شکیبایی دیگر نیست.»

این بازیگر سینمای ایران که در فیلم «کاغذ بی‌خط» ناصر تقوایی با مرحوم شکیبایی همبازی بود در ادامه یادداشت خود که نشریه «زندگی ایرانی» به نقل از کتاب خسرو شکیبایی آن را منتشر کرده، آورده است: «نحوه تشییع هنرمندان درایران همواره با مصیبت همراه است . به همین خاطر نمی‌توانم هیچ وقت در مراسم تشییع شرکت کنم، اما تنها کسی که برای تشییع او رفتم آقای شکیبایی بود. آخرین باری که ایشان را دیدم زمانی بود که با من تماس گرفتند و همدیگر را ملاقات کردیم تا نامه‌های عاشقانه نوازنده دربار دوره صفویه به گل‌اندام را با همه دکلمه کنیم، اما هیچ وقت این کار انجام نشد و این نامه‌ها امروز تنها یادگاری است که از ایشان دارم .»

منبع : پارس توريسم

معیارهای صداوسیما از معتمدآریا تا امیرابراهیمی و حجار!

در حالی كه رسانه‌های حامی دولت از پخش سریال پربیننده زیرتیغ كه قراربود نیمه شبها از تلویزیون پخش مجدد شود، به دلیل حضور فاطمه معتمد آریا انتقاد كرده وخواستار قطع آن شدند ، پخش سریال نرگس با بازی زهرا امیر ابراهیم و سریال گمشده با بازی میترا حجار از شبكه آی فیلم و شبكه اول سیما ادامه دارد. 

به گزارش سرویس فرهنگی هنری «آینده»؛ در شرایطی كه انتقادات جدی به سبك برنامه‏ ها، كیفیت و كمیت گروهی از برنامه های سیما و همچنین محتوای گروهی دیگر وجود دارد و باعث شده قشری از مردم (بنابر اعتراف مسئولان صداوسیما حداقل 25 درصد) مشتری برخی شبكه های ماهواره ای شوند، این بار معیارهای های سلیقه ای در گزینش، سانسور و پخش در صداوسیما نیز بر عوامل گذشته افزوده شده و موجب سردرگمی بینندگان گشته است.

اگرچه برخی كارشناسان عدم پخش تولیدات سینمایی و تلویزیونی آماده شده را به بهانه ممنوع التصویر شدن یك بازیگر اقدامی نادرست می دانند كه به متضرر شدن صداوسیما و تهیه كننده منجر می گردد. چرا كه عوامل تولید دستمزد خود را بطور كامل دریافت كرده اند و ضرری از بابت عدم پخش تولیدات نمی ببیند و تنها بر شهرت آنها اضافه می شود. اما زمانی كه این سیاست درحال اجراست، نمی توان به صورت سلیقه ای با آن برخورد كرد.

آی فیلم شبكه جدید ماهواره ای صداوسیماست كه اخیرا راه اندازی شده و به پخش فیلم و سریال می پردازد.

اگر باید سریال فاخر و با محتوای ارزشی و انسانی زیر تیغ به دلیل یك تصویر بدون حجاب هنرپیشه آن توقیف شود، آیا این موضوع درباره سریال "نرگس" با توجه به مشكلات  زهره امیرابراهیمی، بازیگر آن كه در سالهای اخیر با مهاجرت به اروپا به فعالیت رسمی علیه نظام می پردازد ، یا سریال "گمشده" با بازی میترا حجار مصداق ندارد؟

البته فشارهای واردآمده بر معاونت سیما قابل درك است، اما به نظر می رسد برای رهایی از این فشارها، تدوین یك استاندارد منطقی برای پخش یا عدم پخش سریالها و نیز بازیگران بعد از گذشت 32 سال بهترین راهكار است.


مشخص نیست ظاهر شدن میترا حجار بر صفحه رسانه ملی پس از سالها ممنوع التصویر بودن ارتباطی به جلسه خصوصی وی با اسفندیار رحیم مشایی دارد یا خیر، اما در هر حال این نوع برخورد گزینشی، كلاً برخورد را زیرسوال می برد و باعث ایجاد ذهنیت سست بودن معیارهای عدم اجازه پخش تصویر یك چهره پی ببرند كه برای مجموعه رسانه ملی، اتفاق خوبی نیست. علاوه بر این، چنین تصمیم خلق الساعه‏ ای باعث می‏شود كه مردم دیگر پای سریال‏‏ها ننشینند، چون امكان دارد به همین سادگی پخشش متوقف شود!

پی نوشت :

به خاطر اینکه برخی اطلاعات این خبر کامل نیست یا سلیقه ای است .توجه شما رو به کامنتهای مخاطبان سایت آینده به این خبر جلب میکنم:
www.ayandenews.com/news/22830/




پیشنهاد فیلم: Fountain(2006

نام فیلم : fountain به معنی چشمه

نام کارگردان : دارن آرنوفسکی

نویسنده: دارن آرنوفسکی

بازیگران :هیوج جکمن و راشل ویز

سال تولید :2006

زمان فیلم:96 دقیقه

محصول : آمریکا

ژانر فیلم: درام و رمانس

امتیاز سایت IMDB :7.4 از10

لینک imdb  فیلم:

     http://www.imdb.com/title/tt0414993/


Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

درباره فیلم:

یکی از فیلمهای مورد علاقه و محبوبم در کل زندگی است این فیلم fountain به معنای چشمه .فضا و اتمسفر فیلم فوق العاده جذاب و تاثیر گذار است. شاید تا به حال فیلمی اینقدر به درونم نفوذ نکرده باشد که این فیلم چشمه به روحم وارد شده است. موسیقی فیلم حیرت آور و بی نظیر است.

شاید برای معرفی fountain  باید بگویم عمیق ترین و پر تاثیر ترین فیلمی است که بر وجودم احساس کردم!

آرنوفسکی خالق مرثیه ای برای یک رویا و عدد پی و کشتی گیر و همین اخیرا قوی سیاه( که خیلی هم صدا کرده و از امید های اول اسکار امسال است) کارگردان خوش فکر و باسلیقه و با وسواسی است بطوریکه پیش تولید و مراحل آماده سازی این فیلم چندین سال طول کشید.

این فیلم تقدیم میکنم به همه دوستهای وبلاگیم ومجازیم که روز به روز هم دارن بیشتر میشن...

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

نقد فیلم:

این یک نقد منفی از یکی از دوستانم بر فیلم آرنوفسکی است:

فیلمی که قرار بود حماسه ای باشد در مایه های 2001 کوبریک، با بودجه ای 75 میلیون دلاری ، براد پیت و کیت بلانشت و بالای سه ساعت سرانجام پس از یک دوره تعطیلی و در محاق رفتن تبدیل به قصیده ای بورخسی شد از داستان مردی که می خواست زنش نمیرد.
حرف های هستی شناسانه؟ مفاهیم آنچنانی از عرفان یهودی ؟ معاد و تناسخ و عرفان مایایی؟ می شود اینجور فکر نکرد می شود قصه ی فیلم را خیلی ساده تر دید . مردی زنش در آستانه ی مرگ است از سرطان ، زن دارد کتابی می نویسد "حکایتی" می نویسد از ملکه ای که در آستانه ی سقوط قلمروش کنکیستادوری (Conquistador ، ترجمه اش گویا نیست چون این لغت فقط به سربازان و نظامیانی گفته می شود که از طرف دولت اسپانیا برای کشف و تملک "دنیای نو" فرستاده می شدند) را به جستجوی "درخت زندگی" می فرستد که در عهد عتیق آمده و راهبی باور دارد جای آنرا یافته است .
جایی دیگر زن که رو به مرگ است برای مرد می گوید که چگونه مایاها اعتقاد داشته اند مردگان به کهکشانی یا ستاره ای دور فرستاده می شوند و کتاب نا تمام مانده را مرد باید تمام کند . پزشکی که پیش از این ها روی امکانی برای افزایش عمر و نامیرایی تحقیق می کرده و حالا در برابر این واقعیت مطلق قرار دارد که زنش می میرد .
فیلم جایی در ذهن پریشان او می گذرد که نمی خواهد این حقیقت را باور کند . در 96 دقیقه میان آرزوی محالش دست و پا می زنیم، در خیزاب های مغزش که گیج و منگ از نشئه ی قوی ترین مخدر عالم شده غرق می شویم . موضوع "مرگ" چنان ذهنش را فلج کرده که تمام آن داستان ها و گفته ها و کتاب زن را در غیر منطقی ترین و افسانه ای ترین شکل در هم می پیچد . اینکه در تمام آن سه روایت خودش و زنش را می بیند چیزی نیست جز فرآیند جان محزونش که موقعیت خودش را در افسانه و قصه باز آفرینی می کند .
"
چشمه" کجا رخ می دهد ؟ فیلم از پاسخی صریح طفره می رود اما می توان کل فیلم را لحظه ای ،" آنی" دانست که مرد بر گور زنش ایستاده و سرانجام به این فهم رسیده که "او مرده است" .
"
چشمه" تکرار می شود مثل گرداب به خود می پیچد ، بارها و بارها موقعیت ها ، تصاویر و دیالو گ ها بازتاب پیدا می کنند و در هم می شوند ، انگار "فیلم" میان دو آینه ی روبه رو نشسته و وجوه مختلفش ابد امتداد پیدا می کنند (دیداری ، شنیداری ، روایتی و موسیقایی) بیان مسجع فیلم که برپایه ی نظامی از قافیه های تصویری ، صوتی ، داستانی و موسیقایی است شباهت غریبی به ساختار و هندسه ی یک اثر منظوم دارد ، این بیان بیش از هر چیز بازتاب فکری است که در ذهن مرد چرخ می زند می دانم پریشان بافی است اما می شود "چشمه" را مثل شعری از بیدل یا صائب خواند ، شعری در سبک هندی ، با تصاویر و تشبیه ها و این همانی هایی که بیشتر از هر چیز از منطقِ ذهنی روان گردیده ناشی می شوند . اینجا مخدر چیزی نیست جز "مرگ" ، که تفسیر و تاویل وقایع و واقعیات بیرونی را چنین از صافی خود عبور داده و هر دریافت "من" از جهان بیرون "من" تبدیل به رمزگانی شده از ماجرای درخت زندگی و نامیرایی و مرگ.
قبول دارم که کانسپت اصلی داستان ریشه در عرفان یهود دارد (درخت زندگی دقیقا" بر پایه ی آموزه های قباله تصویر شده) اما فیلم هیچ دلیلی اقامه نمی کند که این حرف ها را باور کنیم یا بپذیریم . به سادگی نشان ما می دهد در روبرویی با این بزرگ ترین راز زندگی منطقی ترین و عقل باورترین ما هم می تواند به "امکان" نامیرایی و زندگی جاوید فکر کند و نه لزوما" آنجور که دینی خاص یا مسلکی خاص باور دارد یا می خواهدپیروانش باور داشته باشند. تلخ است اما باز پنهان نمی کند برای آنکه مانده و نمرده تمام این امکان ها تا چه حد بی فایده است .
"
چشمه" فیلم کوچکی است ، اصراری ندارد بزرگ باشد اما می خراشدت تا پایان شاید چون قصه ی تلخ نبرد بی فرجام و شکست ناگزیری است . شاید چون نشان می دهد که مرگ از عشق هم قوی تر است و امیدی اگر هست به خاطره است و یاد که فیلم با هیچ حرف بزرگ و هیچ قطعیت آشکاری تمام نمی شود. آرنوفسکی جایی گفته که ایده ی پایان فیلم در فلاش بک را از "روزی روزگاری در امریکا" ی لئونه گرفته، ازتمام هستی و نیستی این دو نفر، از آنهمه زندگی زنِ مرده یک لحظه ی گذرا ،یک آنِ عادی را انتخاب می کند ، شبی که مرد کنارش بوده ، زن بیدار شده و پرسیده "همه چیز رو به راهه؟" و مرد گفته "همه چیز رو به راهه".

حرف آخر

سلطان: ... اما من با هیچ چیز و هیچ کس این دنیا شوخی‌ي‌ي‌ي ندارم (موسيقي تيتراژ مي‌آيد)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سلطان - مسعود كيميايي

اسفندیار رحیم مشایی: من قرآن را در دستگاه موسیقی می خوانم

اسفندیار رحیم مشایی رییس کمیسیون فرهنگی دولت گفت: عده ای موسیقی را نمی شناسند و گمان می کنند که موسیقی تنها ‘بادا بادا مبارک باد’ است، در حالی که موسیقی یک علم دشوار با حساب و کتاب و شامل ساز، نغمه، کلام و ریتم است.

به گزارش ایرنا، مشایی در دیدار هنرمندان استان البرز، تاکید کرد : معتقدم غیر از موسیقی لهوی، موسیقی های حرام دیگری نیز وجود دارد و موسیقی هایی که عزت انسان را بشکنند و انسان را پست کنند، حرام هستند.
وی خاطر نشان کرد: از حرف حق و درست کوتاه نمی آییم و اگر حرف اشتباهی هم زده باشیم، آن را اصلاح می کنیم.
وی با اشاره به فتوای امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و آیت الله مکارم شیرازی که موسیقی لهوی را حرام می دانند و کل موسیقی را حرام ندانسته اند، افزود: صد هزار مرتبه حرف قبلی ام را تکرار می کنم ‘آنهایی که کل موسیقی را مطرود می دانند حتما علم به موسیقی ندارند’؛ موسیقی مبتذل یک قطره در اقیانوس موسیقی است.
وی با اشاره به اینکه تصور برخی افراد از موسیقی ‘بادا، بادا، مبارک باد’ است، گفت : این افراد، موسیقی را نمی شناسند؛ موسیقی یک علم دشوار، با حساب و کتاب شامل ساز، نغمه، کلام و ریتم است.
مشایی ادامه داد: بوعلی سینا که خود از موسیقی دانان بود، وقتی به علم موسیقی رسید گفت که ‘این علم، کو مرد؟’ و این مطلب اشاره به دشوار بودن علم موسیقی دارد.
مشاور و رئیس دفتر رئیس جمهور، تصریح کرد: آیت الله العظمی مکارم شیرازی نیز درباره موسیقی حکم به حرام بودن موسیقی لهوی داده اند و کل موسیقی را حرام نمی دانند.
وی با اشاره به اینکه متاسفانه بین اندیشمندان دینی و موسیقی فاصله افتاده است، اظهار داشت: دینداری با هنرمندی در تناقض نیست؛ دین ما عین هنر و هنر واقعی عین دین و عرفان است.
مشایی با تاکید بر اینکه هنر لایه ی برتر انسان است، افزود: من برای حرف هایم استدلال دارم؛ چرا حرف نزنم؛ آن کسی که به دیگران می گوید حرف نزن، در آخر خودش از جامعه طرد می شود.
رییس کمیسیون فرهنگی دولت با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری درباره ی موسیقی غربی، یادآور شد: ایشان در جلسه ای با دست اندرکاران موسیقی فرمودند: می دانید که من به طور طبیعی از جمله آدم های غرب ستیزم. چنان که هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمی کند. در عین حال، ویژگی های مثبت غرب را از روی محاسبه، تأیید می کنم.
وی افزود: یکی از آن ویژگی ها، مقوله موسیقی است. درست است که در غرب، موسیقی های منحط وجود دارد. اما در همان نقطه از جهان، از دیر باز موسیقی های آموزنده و معنا دار هم وجود داشته است.
مشایی افزود: موسیقی های که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد.
مشایی اضافه کرد: در غرب موسیقی هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و حتی یک مجموعه فکری را به سمت صحیح هدایت کرده، کم نبوده است’.
رییس دفتر رییس جمهوری ادامه داد: ‘چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را که اعتبار موسیقی است – چنین خوار و ذلیل کنند؟ موسیقی باید برای اهداف متعالی باشد آن وقت موسیقی را می توان پاک و مقدس نامید.
وی افزود: مگر سرودهای انقلاب و مارش جنگ را فراموش کرده اید؟ هم اکنون سرودهای اوایل انقلاب، ما را به یاد آن دوران می اندازد؛ من قاری قرآن هستم، ما قرآن را در دستگاه های موسیقی عربی می خوانیم؛ نهاوند، حجاز و راست، اینها دستگاه های موسیقی است.
مشایی تاکید کرد: فردی که موسیقی را نداند ممکن است هر حرفی راجع به آن بزند.
وی ادامه داد: مسابقات قرآن در قسمت های تجوید، صوت و لحن برگزار می شود، لحن همان نغمه است؛ شما در هر دستگاهی نمی توانید حماسه سازی کنید.
مشاور و رئیس دفتر رئیس جمهور با بیان اینکه این عالم پر از نغمه های بی کران است، اظهار داشت: نغمه، مخلوق و موجود است و ‘نغمه سرا’ کاشف نغمه محسوب می شود و خالق آن نیست
وی خطاب به برخی مداحان گفت: ای مداحی که از آهنگ مطربان می خوانی و به آنها فحاشی می کنی، آیا این نشانه مردانگی است؟
مشایی در ادامه تاکید کرد: فرهنگ فقط و فقط زمانی ارزش پیدا می کند که محصول آن هنر باشد، چرا که هنر نشانه ی تعالی فرهنگ و باور است.
رئیس کمیسیون فرهنگی دولت با اشاره بر اینکه هنر باید محصول شیره جان، که همان عشق است باشد، تصریح کرد: موسیقی صحیح موجب خیزش روح و عامل حرکت آن به سمت اوج است.
وی اظهار عقیده کرد که غیر از موسیقی لهوی، موسیقی های حرام دیگری نیز وجود دارند. هر چیزی که عزت انسان را بشکند حرام است؛ موسیقی هایی هم که عزت انسان را بشکند و انسان را پست کند حرام است.

كیسینجر اسلام، مهمان سفارشی برنامه 7

چرا سینمای ما از اقتصادمان اسلامی تر است؟

شب گذشته برنامه 7 با دو هفته وقفه پخش مجددش آغاز شد و در نخستین برنامه پس از وقفه شاهد حضور یك چهره شاخص در بخش پایانی بود كه پس از نقد فیلمهای هالیوودی در "دیروز، امروز، فردا"، حالا سر از برنامه سینمایی درآورد تا منتقدانی كه سال‏ها از شات ها گرفته تا فیلمنامه نویسی و طراحی را مورد بررسی قرار داده اند و برای افزایش تجاربشان در هر یك از این حوزه ها بررسی های دقیق داشته اند، مقابل وی زانو بزنند!

 به گزارش سرویس فرهنگی هنری «آینده»، همان گونه كه پیبش بینی می شد، نه تنها فتیله برنامه 7، پس از جدل میان چند تهیه كننده و سازنده آثار زرد با اهالی این برنامه و چند اتفاق دیگر پایین كشیده شد، بلكه پس از دو هفته وقفه ای كه به واسطه ایام محرم در این برنامه افتاد، "هفت" این هفته در بخش پایانی میهمانی جالب داشت و او شخصی نبود جز حسن عباسی كه خود را دكتر می خواند و البته فریدون جیرانی نیز او را با لفظ "دكتر" خطاب می‏كرد؛ لفظی كه سال هاست به عباسی اطلاق می‏شود و هنوز سندش را علی رغم درخواست در اخبار پیشین، مشاهده نكرده ایم تا برای افكار عمومی رفع ابهام شود.
 

 عباسی كه پیش از این، خود را بهترین تحلیلگران دوران جنگ دانسته و گفته بود نیویورك تایمز او را  "مغز بزرگ استراتژی ایران" و "كسینجر اسلام" می داند، این بار به عنوان یك استراتژیست به بررسی سینمای دینی پرداخت و نتیجه گیری كرد كه به دلیل استفاده یهودیان از كلمه بانك، سینمای ما از اقتصاد ما اسلامی تر است. البته برخی صغری كبری های عباسی صحیح بود اما مشخص نشد چه میزان از كدهای خارجی كه این شخص برای تحلیل هایش می داد صحت دارد. 

این میهمان سفارشی كه تقریبا در همه حوزه ها استراتژیست است و دكترین دارد، مشخص نیست چه میزان از تكنیك سینما شناخت دارد و آیا اصلاً در طول عمرش یك فلیمنامه نوشته یا یك ساعت در كلاس تاریخ سینما نشسته كه موفق شده در جایی بنشیند كه متعلق به منتقدان استخوان خرد كرده ایران است كه اتفاقاً نگاه های پخته تری از سینما می دهند و هدفشان بیان چند بار ملك سلیمان در یك نقد به عنوان اثر شاخص نیست، حال آنكه خود عباسی تاكید می كرد این تیپ اثر بیشتر تاریخی است تا دینی! جالب آنكه مقابل چسباندن عنوان بانك به یهودی ها و بعد هم اتصال اسلامی بودن به سینمای ایران با توجه به اسلامی نبودن واژگان اقتصاد ما، جیرانی و فراستی متحیر مانده بودند و كمی بعد فراستی در تایید عباسی سر تكان داد!

شاید عباسی نداند، اما بسیاری از واژگان اصیل اسلامی و عربی در عبری نیز وجود دارد و اینكه ریشه كلمه ای عبری باشد و یا زمانی موردی برای بهره دادن بوده باشد، دلیلی بر بد بدون آن واژه و یا آن حرفه تحت لوای آن واژه نیست. مثلاً در زبان عبری كلمه "قرآن" به معنای خواندنی است و اتفاقاً برخی یهودیان در طول تاریخ درصدد برآمده بودند تا با استفاده از این مسئله یا واژگان دیگر عربی و اسلامی كه در زبان عبری نیز مشابهش وجود دارد، اسلام را متزتزل نشان دهند، حال آنكه به قول حكیمی، اسلام جدا از سایر ادیان و مذاهب نیست و نسخه كامل تر نرم افزار زندگی است و طبیعی است كه بسیاری از فایل های مشترك دین های پیش از خود را نیز داشته باشد.

به هر حال دوست داشتیم دیشب عباسی راجع به دكوپاژ ایسپشن یا مثلاً اِریال شات یا كلوز شات های این فیلم صحبت كند و بگوید كدام یك در كدام صحنه بهتر نقش فیلمبرداری را پررنگ جلوه می داد!

سوال تخصصی شد؟! یادمان نبود كه عباسی فیلمبرداری بلد نیست؟ می خواهید از فیلمنامه نویسی شروع كنیم یا كارگردانی یا صدابرداری یا هر حوزه ای این برادر استراتژیست به آن وارد است؟ دیشب با آوردن عباسی به تخصصی ترین برنامه سینمایی شبكه 3، به منتقدان سینما بی احترامی شد كه خودشان خبر ندارند و آن جا زدن شخصی به نام استراتژیست و صاحب نظر در حوزه سینمای دینی است كه سینمای هالیوود را یهودی، اغواگر و برای سرگرمی ملت ها می داند و اصلاً یكی از ماموریت های هالیوود را درگیر توهمات كردن، میداند.

 اگر قرار است از این پس حسن عباسی منتقد سینمای ایران باشد و باز هم در این كسوت از این استراتژیست(!) استفاده شود، توصیه می‏شود با هزینه صدا و سیما، یك بار این شخص به لوس آنجلس فرستاده شود و درك كاملی از سینمای هالیوود كه متشكل از كمپانی های بزرگ خصوصی است، پیدا كند، شاید تئوری هایش قدری ترك بخورد و حداقل بدین ترتیب با ارائه تحلیل های درست در برنامه 7، باعث نشوند، مخاطبان سینما نیز به كانال های ماهواره ای برای پیگیری نقد و اخبار سینمای ایران مراجعه كنند.
منبع :آینده نیوز
http://ayandenews.com/news/22413/

LOVELY PHOTO

حاشیه های اخراجيها 3

رضا رویگری و بهنوش بختیاری در نقش میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در «اخراجيها 3»؟!

فیلمبرداری «اخراجی‌ها 3» همچنان ادامه دارد و در روزهای اخیر بهنوش بختیاری مقابل دوربین مسعود ده‌نمکی رفت. بختیاری که اولین بار در سریال «دارا و ندار» همکاری با ده‌نمکی را تجربه کرده برای بازی در قسمت سوم «اخراجی‌ها» دعوت به کار شد.
بهنوش بختیاری در «اخراجی‌ها 3» در نقش همسر شخصیتی با نام اکبر دباغ ایفای نقش می‌کند، مردی به ظاهر مدرن که قصد دارد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و به همین دلیل همسر او نیز نقش یکی از لیدرهای ستاد انتخاباتی او را بازی می‌کند. نقش اکبر دباغ را رضا رویگری ایفا می‌کند. ده‌نمکی درباره همکاری با بختیاری گفت: «او بازیگری است که خود را به سادگی می‌زند و با استرس از کم و کیف نقشش می‌پرسد ولی وقتی سر صحنه می‌آید یک طومار با خود می‌آورد. همین فعال بودنش باعث شد از همان زمان فیلمبرداری «دارا و ندار» او را برای «اخراجی‌ها 3» در نظر بگیرم. او در این فیلم با لحن و تکیه کلام‌های سیاستمداران، سیاستمداری می‌کند.»

سایت آینده نوشت: فیلمبرداری اخراجی های سه در حالی پیگیری می شود که علی الظاهر سازندگان این اثر بدشان نمی آید در جهت افزایش فروش، به گونه ای عمل کنند که یادآور اتفاقات چند سال اخیر باشد. در این اثر بهنوش بختیاری نقش همسر رویگری را بازی میکند و شریفی نیا نیز رقیب رویگری در انتخابات ریاست جمهوری است و هاشمی نیز با چفیه و استفاده از لباس بسیجی در پوسترهای تبلیغاتی نقش رقیب کم سرو صدای این دو کاندیدا را ایفا می کند! 

بر اساس اعلام برخی سایت های سینمایی از جمله سینمانگار، بازی رویگری و حضور بختیاری به عنوان لیدر انتخاباتی اش، شباهت های فراوانی بین این دو با نقش میرحسین موسوی و زهرا رهنورد دارد که می تواند در افزایش فروش این اثر کمک بسیاری به امثال دهنمکی بکند. در صورت تایید چنین شبیه سازی توسط کارگردان اخراجی های 3 که با حضور رنگ آبی و قرمز و همچنین حضور یک کاندیدای ارزشی با تبلیغات کم کامل شده، قطعاً واکنش هایی در قبال این مسئله صورت خواهد پذیرفت. 

سینمای ما

سالگرد ازدواج

لیلا: اولین باری که رضا رو دیدم، تو مراسم شله پزون نذری بود...

با هم ازدواج کردیم...

روز سالگرد ازدواجمون فهمیدم که بچه دار نمیشم!

لیلا- داریوش مهرجویی

پیشنهاد فیلم: جهارشنبه لعنتی 1388

نام فیلم:cursed wendsday  جهارشنبه نحس یا چهارشنبه لعنتی

نام کارگردان : مهناز حق شعار

بازیگران : همه نابازیگر

عوامل :همه ناشناخته

مدت زمان: 2 ساعت و 50 دقیقه

درباره فیلم:

فیلم چهارشنبه نحس درباره بچه های شهرک غرب و زندگی دو تا پسر بنام های حماسه و مهدی است. حماسه بازیگر اصلی فیلم است .حماسه یه جوون امروزیه که کارش کلاهبرداری از مردمه وخلاف! از مردم پول میگیره که کارت معافیت پزشکی براشون درست کنه و پول میگیره که مثلا حال شوهر سابق یه زن مطلقه رو بگیره یا دختر تازه طلاق گرفته و فراری یه خانواده رو پیدا کنه! کلا هر کاری که فکرشو بکنی این حماسه و دوستش مهدی میکنن! البته همه کار بجز خلاف : مشروب خوردن و مست کردن و یا گشتن با دختر فراری ها

کلا خلافاشون غیر قانونی ولی بچه های باشرفین و عوضی نیستن!

قصه فیلم درباره زندگی حماسه با دوستش و آدمهای دور و برش و نگاهی که اون به مردم دنیا و زندگی داره است.

فیلم از لحاظ کارگردانی و بازیگری و فیلمنامه ایرادهای فاحشی داره ولی خوب اثر یه کارگردان فیلم اولیه باید همون اندازه ازش انتظار داشته باشیم

اما فیلم چیزهای خوب هم کم نداشت بطوریکه تونستم سه ساعت فیلم ببینم دیالوگها و شخصیت حماسه برام خیلی جالب بود.

حتی تو چند تا صحنه تونست گریه مو هم در آره!

این مونولوگ ابتدایی شخصیت اصلی فیلم حماسه است که اول فیلم میگه:

چهارشنبه های لعنتی:

همه اتفاقهای گند چهارشنبه ها میافته

اولین بار تو مدرسه چهارشنبه کچلم کردن

چهارشنبه ها جغرافی داشتیم

چهارشنبه ها تصادف میکنم

چهارشنبه از دانشگاه اخراجم کردن

چهارشنبه استقلال قهرمان نشد

هر چی آدم گنده اولین بارآدم چهارشنبه ها میبینتشون

هر چی آدم مذخرفه آدم چهارشنبه ها دیگه نمبینتشون

حالم از چهارشنبه ها بهم میخوره:

 نه اول هفته است نه وسط هفته نه آخر هفته

منافقه: عین متولدهای بهار و پاییز میمونه  وزه

ما یه خانواده چهار نفره ایم: من موبایلم سیگارم سوییچم

من فیلم دوست داشتم شما هم میتونید امتحان کنید.

تحریف اظهار نظر یكی از نیروهای اپوزیسیون درباره حجاب

آقای ضرغامی، سیاست به جهنم، به دین مردم رحم كنید

باشگاه خبرنگاران وابسته به صداوسیمای ضرغامی در یك اقدام غیراخلاقی دیگر، اقدام به تحریف اظهار نظر یكی از نیروهای اپوزیسیون درباره حجاب كرد و با نقل قول از وی با این تیتر كه "كشف حجاب در اسلام مجاز است"، پیش بینی كرد كه "در آینده نزدیك شاهد كشف حجاب حقیقت جو نیز بود".


به گزارش خبرنگار «آینده»، فاطمه حقیقت جو در این مصاحبه‌ بارها حجاب را یك واجب دینی عنوان كرده و آن را برای مومنین ضروری می داند، اما به نظر برخی افراد اشاره می كند كه این واجب را ضروری دین نمی دانند، اما خبرنگاران باشگاه خبرنگاران كه یا مفهوم "ضروری دین" را نمی دانند و یا عامدانه به تحریف می پردازند، به نقل از وی می نویسند:"حجاب در دین اسلام ضرورتی ندارد."

فقها ضروری دین را این گونه تعریف نموده اند: چیزی را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند و درباره نحوه انكار ضروری دین، رهبر انقلاب معتقدند:اگر انكار ضروری دین به انكار رسالت یا تكذیب پیامبر(ص) یا ناقص دانستن شریعت برگردد، كفر و ارتداد است و مجرد ترك نماز و روزه یا سایر واجبات شرعی موجب ارتداد مسلمان نیست.

حقیقت جو در این مصاحبه با اجبار حكومتی جامعه به حجاب مخالفت كرده و آن را موجب مقاومت زنان می شمارد و روشهای تشویقی و ترغیبی را برای ترویج حجاب توصیه می كند.

بنگاه خبری وابسته به صداوسیما همچنین كلیه مطالب مربوط به دفاع حقیقت جو از حجاب و انتقادات شدید وی از جوامع غربی كه مانع استفاده زنان از حجاب می شوند را سانسور می كند.

اگرچه تحریریه «آینده» نسبت به مواضع حقیقت جو كه در آمریكا سكونت دارد، به ویژه مصاحبه های وی با رسانه های مخالف جمهوری اسلامی انتقادات جدی دارد و در زمان نمایندگی وی در مجلس ششم از عملكرد وی به صراحت در "بازتاب" انتقاد می كرد و اما این گونه تحریفات را علاوه بر نقض اصول اخلاقی و حرفه‌ای خبرنگاری، آسیب زدن به بنیانهای اعتقادی حجاب در میان نسل جوان كه هم اینك نیز با چالشهای جدی مواجه است می داند.

متاسفانه صداوسیما وبسیاری از رسانه‌های رسمی در دوسال اخیر با مخلوط كردن مسایل سیاسی با اعتقادات دینی به تحریف مواضع مخالفین سیاسی در این حوزه‌ها پرداخته اند كه این اقدامات آثار مخربی بر اعتقادات و رفتارهای دینی در جامعه داشته است.

این كه خانم حقیقت جو احتمالا از زندگی در جامعه غربی تاثیر پذیرفته امكان پذیر است، اما باید از مسوولان صداوسیما پرسید در نهادینه كردن حجاب و عفاف در خبرنگاران خانم همین باشگاه خبرنگاران جوان، چه میزان توفیق داشته اند و آیا این روشها به سود دیندار شدن جامعه است؟

در ادامه خبر تنظیمی باشگاه خبرنگاران جوان صداو سیما را به همراه اظهارات اصلی حقیقت جو از نظر خوانندگان می گذرد.

دسته گل تازه حقیقت جو: كشف حجاب در اسلام مجاز است !

فاطمه حقیقت جو نماینده مجلس ششم و از اصلاح طلبان فراری مقیم آمریكا،طی گفتگویی عنوان می دارد؛حجاب در دین اسلام ضرورتی ندارد .

به گزارش باشگاه خبرنگاران،فاطمه حقیقت جو در گفتگو با یك سایت معاند با نظام گفت: حجاب به‌طور تاریخی متعلق به یك طبقه بالای جامعه بوده است و باید بگویم كه دین اجباری نیست .

بنابر این گزارش،حقیقت جو كه  ظاهرا تماس با زنان غرب بسیار بر وی تاثیر گذار بوده است در ادامه سخن پراكنی هایش  گفت:حتی به لحاظ دینی هم نمی توانیم زنان را به داشتن حجاب واداریم. تفاوت است بین كسی كه مسلمان است بدلیل اینكه به شكل ارثی، پدر و مادرش مسلمان بوده و او هم مسلمان شده است و كسی كه ایمان به اسلام دارد و خودش آزادنه و بنا به اختیار ترجیح می دهد كه دستورات دینی اش از جمله حجاب را رعایت كند.

حقیقت جو در خاتمه در حالی كه سعی می نمود كشف حجاب را عادی نشان دهد با وام گیری های ساختگی در رابطه با حجاب از افراد بدنام و مجهول الهویه افزود: افراد باید بتوانند آزادانه و متناسب به سبك زندگی و باورهایشان عمل كنند. حجاب ضروری نیست مثلا آقای قابل (از منتسبین به آیت الله منتظری )معتقدند كه حجاب ضروری(!) نیست .
گفتنی است ، باید در آینده نزدیك شاهد كشف حجاب حقیقت جو نیز بود هرچند در شكل و شمایلی كه از وی به چاپ رسیده بود با زمان حضورش در ایران تفاوت های زیادی مشاهده می شود.

****

متن اصلی مصاحبه

خانم حقیقت جو با توجه به این موضوع كه حجاب یك مسئله اصالت دار در ادیان مختلف بوده و قدمت این مسئله در میان یهودیان و مسیحیان پیش از اسلام هم مطرح بوده است و به عبارتی اصل حجاب پیش از اینكه در اسلام مطرح گردد در ملل و ادیان مختلف به اشكال مختلف وجود داشته است. حال برای اینكه سیر منطقی بحث دنبال شود به عنوان اولین سوال بفرمایید اساسا فلسفه حجاب چیست و در خصوص شكل حجاب توضیح بفرمایید.

حجاب بیشتر برای حفظ و حراست از زن است و به‌طور تاریخی متعلق به یك طبقه بالای جامعه بوده است و حجاب برای تشخیص زنان خانواده های مقامات كشوری از دیگر زنان معمولی بوده است. بدین ترتیب حجاب بتدریج در حوزه های و جوامع مختلف نشر پیدا كرد و یك منزلت محسوب می شده است. ما در ادیان هم این مسئله را دیده ایم و نمی شود منكر این مسئله شد كه بعضی جاها با توجه به زوایای پدرسالارانه از حجاب استفاده هایی شده است. 

در اوایل انقلاب كسانی مانند مرحوم آیت الله طالقانی تأكید داشتند كه حجاب اجباری نیست.اما دیدیم كه علی رغم این تاكیدات حجاب اجباری شد و تا به امروز هم مسائلی را به دنبال داشته است. آیا اجباری شدن حجاب آن هم به شیوه ای كه مسئولین حكومتی ایران می خواهند، می تواند منجر به ارتقای ایمان و فرهنگ افراد و اعتلای جامعه گردد یا اینكه نتیجه عكس در پی خواهد داشت و اخلاق جامعه را هم به مخاطره خواهد انداخت؟

در خصوص حجاب با توجه به اینكه در قرآن بحث پوشش به‌طور كلی مطرح شده است قریب به اتفاق مراجع تقلید، علما و روحانیون حجاب را با استناد به برخی آیات قرآن امری واجب تلقی می كنند. اگرچه بعضی از علما حجاب را ضروری دین برنمی شمرند و حجاب را بعنوان چیزی كه دین را كامل می كند تلقی نمی كنند. بنابراین در خصوص اصل حجاب در بین كسانی كه تحقیقات روی قران انجام داده اند اختلاف نظر وجود دارد. از این گذشته به خود دین هم اگر پرداخته شود بحث این مطرح می شود كه دین اجباری نیست پس رعایت فرامین دینی هم بدین ترتیب در ذیل این آیه “لا اكراه فی الدین” قرار می گیرد. می خواهم به این نتیجه برسم كه در واقع زمانی كه ایمان آمد و شخص به دین باور پیدا كرد فرض كنیم كه اكثر روحانیون معتقدند كه حجاب امری واجب و ضروری دین است، این امری است كه مربوط به زنان مومنه است و بر اساس اختیار حجاب را انتخاب می كنند به عنوان چیزی كه اگر آنها می خواهند مومن به دین و خدا باشند دستور الهی تلقی می كنند و بر آن مبنا محجبه می شوند. خوب زنانی كه مومنه نیستند و یا حتی دین اسلام ندارند، بنا بر این پرواضح است كه حتی به لحاظ دینی هم نمی توانیم زنان را به داشتن حجاب مجبور كنیم اگر مسلمان نیستند یا مسلمان هستند اما مومن نیستند. تفاوت است بین كسی كه مسلمان است بدلیل اینكه به شكل ارثی، پدر و مادرش مسلمان بوده و او هم مسلمان شده است و كسی كه ایمان به اسلام دارد و خودش آزادنه و بنا به اختیار ترجیح می دهد كه دستورات دینی اش از جمله حجاب را رعایت كند. بنابراین به نظر من برای جامعه سالمتر این است كه در خصوص حجاب امكان انتخاب به افراد داده شود. این مسئله را امری قلبی، ایمانی، دینی تلقی كنیم. ایمان چیزی نیست كه با زور و تنبیه وارد قلب انسانها شود ایمان چیزی است كه افراد خودشان باید قلبا بپردازند و اگر چیزی به زور و اجبار وارد شود مسلما نتایج معكوس خود را برجا خواهد گذاشت. در ایران هم چون حجاب اجباری است شكل پوشش زنان با شكل پوشش زنان در كشورهای دیگر نیست صرفا بدلیل اینكه آنها می خواهند اعتراضشان را به این حجاب اجباری نشان دهند. بنابراین جامعه سالم جامعه ای است كه اعضای آن بتوانند آزادانه و مناسب به سبك زندگی و باورهایشان عمل كنند و اجباری در این زمینه نباشد ... زمان رضا شاه كه بدلیل جنگ با روحانیت و مبارزه .. بین روحانیون كه بین مردم نفوذ داشتند و رضا خان كه می خواست قدرت در اختیار بگیرد و دستور كشف حجاب آنهم به شكل توهین آمیز صادر كرد. چه بعد از انقلاب كه حجاب تبدیل به امری اجباری شد .. و بنابراین ضربات حجاب اجباری بسیار بیشتر است و.. اگر حكومت علاقه دارد كه حجاب را ترویج كند صرفا باید از روشهای تشویقی و ترغیبی استفاده كند.

 در میان صحبتهایتان اشاره داشتید كه در بین علمای دینی اختلاف نظر است. آیا این اختلاف نظر روی اصل مسئله حجاب است یا بر روی شكل و مسئله اجباری و اختیاری بودن حجاب؟

روی اجباری و اختیاری بودن حجاب كه اختلاف نظر بسیار زیاد است. اما در مورد اصل حجاب و اینكه حجاب جزء ضروری دین است بعضی از مجتهدین بر این باورند كه حجاب ضروری نیست مثلا آقای قابل معتقدند كه حجاب ضروری نیست و بحث هایشان در این زمینه منتشر شده است. البته بعد از حوادث یازده سپتامبر بعضی از علما فتاوی را صادر كردند كه اگر زن مسلمانی احساس می كند كه تحت خطر است می تواند حجاب نداشته باشد و از كلاه گیس استفاده كند.

اگر اجازه دهید یك مقایسه ای بین “ممنوعیت حجاب” و “حجاب اجباری” در كشورهای مختلف داشته باشیم. در اسلام گفته می شود كه حجاب در فضای عمومی معنا پیدا می كند. بدین معنا كه در داخل منزل لزومی بر حجاب نیست اما در كشورهایی اروپایی بویژه كشورهای لائیك مثل فرانسه و بلژیك مذهب از فضای عمومی به فضای خصوصی افراد كشانده می شود. و به اعتقاد سیاستمداران كشورهای لائیك حجاب یك مسئله شخصی است كه باید در حوزه خصوصی افراد باشد نه در حوزه عمومی. حال به نظر شما این فشارها و ممنوعیتهایی كه در كشورهای لائیك اعمال می گردد به همان اندازه حجاب اجباری محكوم و قابل نقد است؟

به اعتقاد من ممنوعیت حجاب بسیار اشتباه است. البته حجاب زن در مقابل مرد نامحرم است، مرد نامحرم هم تعریفش روشن است به غیر از پدر، پسر، دایی و عمو و برادر بقیه مردان نامحرم محسوب می شوند. بنابراین اگر زنی خودش را ملزم به داشتن حجاب می داند باید جامعه شرایطی را برای این الزام فراهم كند نه اینكه مانع آن شود. در واقع ممنوعیت حجاب كاملا برخلاف آزادی مذهبی است و باید جوامع دموكراتیك اگر ادعای دموكراتیك بودن را دارند آزادی مذهبی افراد را تضمین كنند و اجازه دهند افراد آزادانه به باورهای دینی خود بپردازند. بویژه اینكه حجاب امری نیست كه مشكلاتی را در كشورهای اروپایی ایجاد كند. می خواهم از این فرصت استفاده كنم و یك نكته مهم را در خصوص ایرانی های مقیم خارج كه معترض به حجاب اجباری هستند مطرح كنم كه اگر آنها معترض به حجاب اجباری هستند از آن طرف هم باید دیدگاه افراد را محترم بشمارند. متاسفانه در فضای مجازی توهین ها، تحقیرها و زبان خشونت آمیز كسانی كه مخالف حجاب هستند را نسبت به كسانی كه محجبه هستند مشاهده می كنیم كه این مسئله شرم آور است و نه تنها قابل قبول نیست بلكه در تضاد با ارزشهای دموكراتیك هم است.

حالا بپردازیم به پدیده بدحجابی و معنای آن، همانطور كه صحبت كردیم در كشورهای لائیك زنان محجبه برای مخالفت با سیاستها و ارزشهای آن كشورها و اعلام تعلق به اسلام به شدت مبارزه می كنند و می خواهند نشان دهند كه در عین مسلمان بودن می توان بعنوان شهروند خوب در عرصه فضای عمومی كشور حضور یابند. این مسئله در كشور ایران به شكل دیگری بروز پیدا می كند و دختران و زنان برای مخالفت با حجاب اجباری و پشت كردن به سیاستهای حكومت به بد حجابی روی می آورند تا بدین گونه هم حجاب و هم سیاستهای حكومت دینی را به تمسخر بكشند كه این به شكل یك نابهنجاری در جامعه جلوه پیدا می كند و باعث افت اخلاق در جامعه می گردد. حالا بنظر شما عملكرد حكومتها چقدر در رشد نابهنجاری و ضد ارزشها در جامعه موثر است؟

به اعتقاد هر دو بخش می خواهند از حق انتخاب خود دفاع كنند و وقتی حق انتخابشان زیر سوال می رود مقاومت می كنند و اعتراضشان را به اشكال مختلف كه امكان بروزش را دارند نشان می دهند. این نكته ای است كه حكومتها بویژه در خصوص زنان برسمیت بشناسند و اینكه زنان حق انتخاب دارند. در كشورهای لائیك مانند فرانسه این امر براحتی در مقابل ادیان دیگر قابل اجرا نیست به این دلیل كه مثلا یك مسیحی كه صلیب استفاده می كند در زیر پیراهنش آن نشان را با خود دارد. در حالیكه این تبعیض فقط علیه زنان مسلمان است چون زنان مسلمان خود را به داشتن حجاب می دانند. بنابراین من فكر می كنم یك همبستگی بین هردو قشر زنان وجود داشته باشد و دفاع از حق انتخاب زنان برای پوشششان توسط فمینیست ها در سراسر دنیا، و كسانی هم كه نمی خواهند حجاب داشته باشند باید مورد حمایت قرار گیرند. نمی شود كه فقط یكی از این دو بخش مورد حمایت فمینیست ها و جنبش زنان در دنیا قرار گیرد. جنبش زنان باید از حق آزادی انتخاب كه بسیاری از تئوری فمینیست ها از حق انتخاب است دفاع كنند.


منبع :آینده نیوز

http://ayandenews.com/

كلاس‌خنده

 به گزارش روزنامه «تایمز آوایندیا» بناست در شهر بنگلورِ هندوستان، نخستین دانشگاه خنده افتتاح شود. با توجه به استعداد بی‌نظیر كشورمان در این عرصه فرض كنید این دانشگاه در ایران تأسیس شود. آنچه در پی می‌خوانید مواد درسی، اساتید و محل تشكیل كلاس‌ها را برای نخستین بار معرفی می‌كند


منبع : آینده نیوز

غیرت و ناموس

حبیب:دختره همینجا با پسره حرفش شده بود میگفت:

غیرت و ناموس بازی داره دوباره مد میشه !

ما چیکار کنیم امیر که از این مد نمیافتیم؟


محاکمه در خیابان : مسعود کیمیایی

رامین با رسانه‌ها چه كرد؟

414 شبانه روز كابوس مطبوعات ایران

به گزارش سرویس اجتماعی "آینده"؛ در ماه ‏های اخیر بسیاری به مدیریت رامین در آخرین و مهم ترین سمتش نقدهایی وارد كردند و از جمله نقدها یكی این بود كه چرا با توجه به حساسیت رسانه های غربی و معاند نظام این معاونت با مطبوعات داخلی كه تحت قانون مطبوعات كشور به فعالیت می پردازند، برخوردی خشك دارد تا 414 شبانه روز كابوس برای اهالی مطبوعات ایران در سایه برخوردهایی كه بعضاً قابل اتكاء نبود، رقم بخورد.

این برخوردها در پاره ای از موارد در بزنگاه هایی رخ می داد و رنگ و بویی سیاسی نیز به خود می گرفت، نظیر تذكر و توقیف روزنامه های پر تیراژ كه در ادامه می آید، همزمان با سفر عالیرتبه ترین مقام سیاسی دولت به خارج از كشور. مصداق آنكه با دو روزنامه همشهری و آسیا، درست وقتی برخورد شد كه آقای احمدی نژاد در سفر خارجی بود و طبیعی است كه توقیف و برخورد با مطبوعات، خاصه همشهری روی سفر های خارجی دكتر احمدی نژاد تاثیر خوبی نداشته باشد. 

دیگر اینكه مطبوعاتی ها از توزیع یارانه ها توسط این معاونت گله می كردند و البته، رسانه ای كردن برخورد با مطبوعات اگرچه برای اهل قلم چندان ناراحت كننده نبود، اما به نظر می رسید، سوژه خوبی برای محافلی بود كه آزادی مطبوعات در ایران به چالش می كشیدند. شاید هیچ كس دیگری غیراز سعیدمرتضوی نتواند به اندازه محمدعلی رامین كه تنها حدود یك سال مسئولیت داشت از خود یادگاری وخاطره برجا گذارد، و شایسته نام وی در كتاب ركوردهای گینس ثبت گردد و بر همین مبنا آینده در دوران مسئولیت این چهره مودب به بررسی عملكردش پرداخته بود، پس از دوران مسئولیت وی، نگاهی به كارنامه كاری اش دارد كه در یك كلام می‏توان آن را "جالب" خواند!

كارنامه رامین
در اینجا نگاهی می كنیم به وضعیت تذكرها، لغو امتیاز ها و البته مجوز فعالیت نشریات جدید از روز دهم آبان 88 تا امروز كه رامین دیگر از معاونت مطبوعاتی رفت.
11 آبان 1388، آقای رامین امروز(دهم آبان 88) می آید، فردا روزنامه سرمایه اساسا لغو امتیاز می شود! این اولین كار آقای رامین در هیات نظارت بر مطبوعات بود.

البته در مقابل نشریاتی هم مجوز فعالیت گرفتند. تیتر «24 نشریه»، «19 نشریه» و... دهن پر كن است، اما نگاهی داشته باشیم به نام، صاحب امتیاز و ترتیب انتشار نشریاتی كه مجوز فعالیت می گیرند، حتی یك روزنامه در بین آنها نیست. (به جهت طولانی شدن مطلب از ذكر همه نمونه ها خودداری شده است) نشریاتی چون:
دو فصلنامه «پژوهش‌های حبوبات» به صاحب امتیازی «دانشگاه فردوسی مشهد»
فصلنامه «سلامتی و كنكاش» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی و خدمات بهداشتی درمانی استان ایلام»
فصلنامه «Iranian Journal of Neonatology» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی مشهد»
فصلنامه «پژوهشهای حسابداری مالی» به صاحب امتیازی «دانشگاه اصفهان»
فصلنامه «پژوهش‌های شیمی كاربردی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد تهران شمال»
فصلنامه «دوا» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی مازندران ـ دانشكده داروسازی ساری»
فصلنامه «International Nephrology and Urology» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی بقیه‌اله(عج) ـ مركز تحقیقات نفرولوژی و ارولوژی»
فصلنامه «دراسات فی اللغه العربعه و آدابها» به صاحب امتیازی «دانشگاه سمنان»
فصلنامه «مجله سلامت و بهداشت اردبیل» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی اردبیل»

2 آذر 1388 بعد از توقیف سرمایه، روزنامه های خبر و همشهری تذكر می گیرند و بعد روزنامه همشهری پر تیراژ ترین روزنامه كشور توقیف می شود!

فردای توقیف همشهری، سوم آذرماه رامین در مصاحبه ای اعلام می كند: «توقیف روزنامه همشهری تا برگزاری دادگاه مربوطه ادامه دارد و این حكم شامل تمام ضمائم همشهری می‌شود.» اما توقیف این روزنامه دیری نمی پاید و به زودی روزنامه دوباره منتشر می شود و اتفاقا، مقام قضایی هم نظر مثبتی در مورد توقیف روزنامه همشهری ندارد!

در دوره رامین یك رسم جالب وجود دارد، دقیقا چند ساعت قبل، یا بعد از توقیف و تذكر، تیتری تحت عنوان «... نشریه مجوز فعالیت گرفتند» در خبرگزاری ها منتشر می شود كه احتمالا خبر توقیف را تعدیل كند. اما سری باید بزنیم به نشریات تازه متولد شده، كه این نشریات چه هستند و صاحب امتیاز آنها كیست!

اغلب آنها متعلق به دانشگاه ها هستند و ترتیب انتشار آنها ماهنامه، فصلنامه، دو ماهنامه، دوفصلنامه و... است و مخاطبان مطبوعات خوب میدانند، این نشریات تخصصی هستند و اهالی مطبوعات هم میدانند در نشریه تخصصی از نیروی كار مطبوعاتی استفاده نمیشود و مطالب آن توسط اساتید و مسئولان دانشگاه ها تهیه می شوند، بنابراین منت ارایه مجوز به این نشریات را نمی شود سر اهالی مطبوعات گذاشت، بی پرده، نام نشریاتی كه دوم آذر مجوز فعالیت گرفتند را در اینجا ببینید:
«رسوب و سنگ رسوبی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود»، «اندیشه‌های نوین در مدیریت» به صاحب امتیازی «دانشگاه سمنان،  «جستارهای ادبی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال»، «مجله دندانپزشكی دانشگاه علوم پزشكی گیلان» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی گیلان» و فصلنامه‌های «اندازه‌گیری تربیتی» به صاحب امتیازی «دانشگاه علامه طباطبایی»، «روش‌های تحلیلی و عددی در مهندسی معدن و مواد» به صاحب امتیازی «دانشگاه یزد، «كتاب قیم» به صاحب امتیازی «دانشگاه یزد»، «رستمینه» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی زابل»، «معرفت ادیان» به صاحب امتیازی «مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)»

دوفصلنامه «آموزش پزشكی و توسعه» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی قزوین» و مدیرمسئولی «پرویز فلاح عابد» مجوز انتشار گرفتند. دوفصلنامه‌های «مجله زمین شناسی اقتصادی» به صاحب امتیازی «دانشگاه فردوسی مشهد» و مدیرمسئولی «محمدحسن كریم‌پور»، «علوم و مهندسی جداسازی» به صاحب امتیازی «دانشگاه شهید باهنر» و مدیرمسئولی «محمد رنجبر همقاوندی»، «Islamic Political Studies Journal» به صاحب امتیازی «دانشگاه امام صادق(ع)» و مدیرمسئولی «جلال درخشه» و «معرفت اقتصادی» به صاحب امتیازی «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)» و مدیرمسئولی «محمدجواد توكلی» موافقت شد.

14 آذر 1388، به روزنامه‌های اسرار، آفتاب یزد، حیات نو و اعتماد تذكر كتبی داده می شود. جرم آنها جالب است، القاء اختلاف میان مسئولان و «تقطیع» اظهارات ایشان.

آنچه در این اخبار از آن تحت عنوان «تقطیع» یاد می شود، ظاهرا همان اصلاح و تنظیم اخبار است كه در روزنامه ها موضوعی حل شده به نظر می رسد. اصولا هم درج همه اظهارات 2 ساعته یا بیشتر یك مسئول در هیچ روزنامه ای امكان پذیر نیست و اتفاقا، رسانه های نور چشمی ید طولایی در این زمینه دارند!

16 آذر 1389، روزنامه حیات نو اجتماعی توقیف می شود.
21 آذر 1388، آفتاب یزد تذكر می گیرد. ظاهرا  معاونت مطبوعاتی توجه ویژه ای به بخش آگهی های دارد و مسئولیت های معاونت تبلیغاتی را هم به دوش میكشد. توقیف روزنامه همشهری به دلیل درج یك آگهی بود و این بار روزنامه آفتاب یزد به خاطر انتشار یك آگهی تبلیغاتی برای رسانه‌های بیگانه و ضدانقلاب در شماره پنجشنبه 19 آذر از اداره كل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی معاونت امور مطبوعاتی تذكر  میگیرد.
24 آذر 1388 روزنامه روزان به دلیل پخش شایعه تذكر می گیرد. نشریات «فرهنگ و هنر»، «نقش آفرینان» و «آهنگ زندگی» به دلیل «استفاده ابزاری از افراد(اعم از زن و مرد)در تصاویر و محتوی، تحقیر و توهین به جنس زن، تبلیغ تشریفات و تجملات نامشروع و غیرقانونی» تذكر گرفتند. نشریه «عروسك سخنگو» هم به دلیل استفاده از ادبیات «سخیف»  تذكر میگیرد.
28 آذر 1388، به چهار روزنامه به دلیل سانسور(!) و درج عكس هایی كه موجب تحریف شده است تذكر داده می شود. «اندیشه نو»، «جهان اقتصاد» به دلیل سانسور راهپیمایی و نیز تحریف تصویری حركت مردم در روزنامه‌های«اعتماد» و «مردم سالاری» موجب شد تا به این روزنامه‌ها از سوی اداره كل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی تذكر داده شود.
30 آذر 1388 روزنامه اندیشه نو توقیف می شود و نشریات «پنجره»، «تهران امروز»، «آیین» و «بهار زندگی» تذكر گرفتند.

یك بار دیگر همزمان با چنین اخباری، خبر مجوز فعالیت نشریات جدید میرسد. نگاه كنیم به این نشریات:
فصلنامه‌های «مجله دامپزشكی دانشگاه آزاد اسلامی سنندج» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج»‌، «ریاضیات صنعتی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد علوم و تحقیقات تهران»‌، «زمین و منابع» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان»، «پژوهش اجتماعی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن»‌، «معرفت اخلاقی» به صاحب امتیازی «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)»‌، «معرفت كلامی» به صاحب امتیازی «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)»، «ادبیات تطبیقی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد واحد جیرفت»، «پیام اقتصاد» به صاحب امتیازی «دانشگاه پیام نور استان مركزی» «شهر و محیط» به صاحب امتیازی «دانشگاه كردستان»، «زیست شناسی تكوینی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال» و دوفصلنامه «علوم زیستی مدرس» به صاحب امتیازی «دانشگاه تربیت مدرس»

2 دی 1388 روزنامه «آرمان روابط عمومی» و هفته‌نامه «موج اندیشه» به دلیل تخلف از قانون مطبوعات از سوی اداره كل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد تذكر كتبی گرفتند.

7 دی 1388 روزنامه آفتاب یزد به دلیل انتشار القائات ضد انقلاب ، از معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی ارشاد تذكر گرفت.

8 دی 1388 معاونت مطبوعاتی در اقدامی بی سابقه اطلاعیه ای علیه روزنامه اعتماد منتشر می كند. در این اطلاعیه آمده است: روزنامه اعتماد طی درج گزارشی با عنوان «خبرهای رسمی درباره درگیری‏های روز عاشورا در تهران ـ سخنان فرماندهان نیروی انتظامی درباره حوادث تاسوعا و عاشورا»، مرتكب تخلف شده است.
13 دی 1388 بار دیگر معاونت مطبوعاتی علیه اعتماد اطلاعیه میدهد: پیرو درج مطلبی با عنوان « آیا مرجعیت سلب كردنی است» در صفحات اول و دوم شماره 2141 مورخ 13/10/88 روزنامه اعتماد، این روزنامه از سوی اداره كل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی تذكر كتبی دریافت كرد
14 دی 1388 به روزنامه های «جمهوری اسلامی» و «فرهنگ آشتی»، «آفتاب» و «آرمان روابط عمومی» و مجله «پنجره» تذكر داده می شود. روزنامه «كارون» هم به دلیل انتخاب یك تیتر تذكر می گیرد. 

این یك تخلف  كم سابقه است، روزنامه آفتاب به دلیل انتشار «خفیف» مراسم عزاداری حسینی مرتكب تخلف شده است! جالب ترین موضوع بررسی مطالب مندرج در ستون خط آفتاب(كه پیام های مردمی در هر روزنامه است) در جلسه هیات نظارت بر مطبوعات بود. این پیام ها در غالب روزنامه ها توسط مردم داده و در روزنامه درج می شود.

نتیجه رسیدگی ها را مشاهده بفرمایید:  هیئت مذكور مصوب كرد، به سبب تخلفات مكرر آن روزنامه از جمله تشویق مردم به انجام راهپیمایی غیرقانونی (پیام 1491)، اتهام انتساب موضوع اهانت به تصویر امام خمینی (ره) به اصولگرایان و طرفداران دولت (مندرج در صفحه 6 مورخ 7/10/88)، انعكاس خفیف و نامناسب مراسم عزاداری حسینی (ع) در سراسر كشور و تقلیل آن در سطح «درگیری‏های تعدادی از تربیون‏داران، وعاظ و مداحان سرشناس و حتی خطبای نمازجمعه علیه اصلاح‏طلبان و سران جبهه» (مندرج در صفحه اول مورخ 7/10/88)‌، القای این ذهنیت كه ایجاد بلوا و تنش توسط طرفداران دولت صورت می‏گیرد و نیز حمایت از افرادی كه محرك اغتشاشگران بوده‌‏اند (مندرج در ص 2 شماره 1106)، مستند به بند 4، 5، 8 و 11 مادة 6 قانون مطبوعات به این روزنامه تذكر داده شود.
اما موضوع تذكر پنجره باز میگردد به درج تصویر «اشو» كه كتاب هایش مثل ریگ در بازار كتاب خیابان انقلاب، روی زمین و پشت ویترین اتفاقا با عكس تمام نما از اشو به فروش گذاشته شده است!
19 دی 1388 به روزنامه‌های جمهوری اسلامی، فرهنگ آشتی، دنیای اقتصاد، روزان، اعتماد و بهار تذكر داده می شود.
20 دی 1388 به روزنامه اعتماد به خاطر مطلبی تحت عنوان «مطبوعات، به صف، صف» كه به معاونت مطبوعاتی انتقاد كرده بود تذكر داده می شود.
21 دی 1388، به نشریه همت، كه به بسیاری از علما و بزرگان نظام حتی مراجع توهین كرده بود «تنها» تذكر داده می شود.  موضوعی كه موجب شد تا روز 23 دیماه، دستگاه قضایی خود وارد ماجرا شده و حكم به توقیف نشریه مزبور دهد.
26 دی 1388، روزنامه ابرار به دلیل درج مطلبی تحت عنوان «تهمت جایگزین همت» كه به انتقاد از شیوه نشریه همت، پرداخته بود تذكر كتبی از معاونت ارشاد دریافت كند!
27 دی 1388 روزنامه ابتكار تذكر می گیرد.
28 دی 1388 پس از حكم قضایی مبنی بر توقیف نشریه همت، معاونت مطبوعاتی وارد عمل شده و نشریه مزبور را لغو امتیاز می كند! روزنامه «فرهنگ آشتی» و «موج اندیشه» نیز لغو امتیاز می شوند. البته بعدا مقامات قضایی انتشار روزنامه فرهنگ آشتی را بلامانع تشخیص میدهند! روزنامه های آفتاب یزد و اعتماد، ظاهرا در هر بار تشكیل جلسه هیات نظارت سهمیه تذكر دارند، اینبار نیز هر كدام یك تذكر می گیرند.
30 دی 1388، روزنامه‌های تهران امروز، بهار، توسعه، روزان، جهان اقتصاد، اطلاعات، اعتماد، اسرار، جهان صنعت، مردم‌سالاری، آرمان روابط عمومی، جمهوری، پول، فرهیختگان و آفرینش از اداره كل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی تذكر دریافت می كنند.
17 بهمن 1388، روزنامه فرهنگ اشتی كه 28 دی لغو امتیاز شده بود را خاطرتان هست؟  شعبه 29 دادگاه حقوقی تهران روز روز 17 بهمن  انتشار روزنامه فرهنگ آشتی را بلامانع دانست.
10 اسفند 1388، معاونت مطبوعاتی پس از یك دوره سنگین سكوت، اینبار به میدان می اید، البته با دست پر! روزنامه اعتماد از پرتیراژترین و با سابقه ترین روزنامه های اصلاح طلبان توقیف می شود.

هفته نامه ایراندخت به سردبیری محمد قوچانی و نشریه سینا هم لغو امتیاز می شوند.

همچنین پس از به تمسخر گرفتن آیه شریفه استرجاع توسط كیهان، معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد به دادن یك تذكر(از نوع جدی) به این روزنامه اكتفا می كند. به روزنامه عصر مردم هم تذكر داده می شود.
10 اسفند 1388، روزنامه اعتماد و هفته نامه پنجره از پر تیراژ ترین روزنامه ها و هفته نامه های سراسری كشور توقیف و لغو امتیاز شدند و در مقابل به 30 نشریه مجوز فعالیت داده می شود، به عناوین برخی از آنها اشاره می كنیم:
ماهنامه‌های: توسعه مدیریت به صاحب امتیازی "بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی "، فن بازار به صاحب امتیازی "‌سیاوش ملكی‌فر "، پرستاری امروز به صاحب امتیازی "‌رضوان انصاری "، حفاظت و ایمنی به صاحب امتیازی "‌علی عبداله خانی‌ "‌، پیام تغذیه‌ به صاحب امتیازی "‌گیسو شریفی "‌؛ رایانه فردا به صاحب امتیـازی "‌مهـرداد توانا "، طـه به صاحب امتیـازی "‌زهـرا بزم آمون "، جراحـان به صاحب امتیازی "‌سیدمجتبی موسوی خوشدل ".
دوماهنامه‌های: كهـن به صاحب امتیازی "‌پژمان پروین " ‌و‌ دندان‌پزشكی خانواده‌ به صاحب امتیازی "‌صفورا شاه طالبی "
فصلنامه‌های: پیام اتـاق بازرگـانی اراك به صاحب امتیازی "اتاق بازرگانی و صنایع و معادن اراك " ، بورس فن‌آوری اطلاعات به صاحب امتیازی "‌علیرضاتوكلی طالب "، شهرهای جهان به صاحب امتیازی "‌محسن ابراهیمی مجرد " ، بـرین چـوب "شركت برین چوب "، حوادث غیـرمترقبه به صاحب امتیازی "‌فرهاد صدیق تنكابنی " و طـراح به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی "‌سروش بخت مینو "

11 اسفند 1388، محمدعلی رامین به مجلس میرود و در بین نمایندگان مجلس در پاسخ به چرایی برخورد با مطبوعات به جنگ نرم اشاره می كند و لوگو روزنامه تهران امروز را مصداق بارز جنگ نرم معرفی می نماید!
12 اسفند 1388، مدیر مسئول تهران امروز طی یادداشتی با ابراز ناخرسندی از وضعیت حاكم بر مطبوعات اعلام می كند به صورت داوطلبانه لوگوی روزنامه كه به زعم آقای رامین شكل زنی در حال رقص باله بود را تغییر میدهد.
17 اسفند 1388، هیئت نظارت بر مطبوعات به روزنامه بهار و 16نشریه تذكر داد.
25 اسفند 1388، نشریاتی هم مجوز فعالیت گرفتند، برخی از آنها را ملاحظه بفرمایید:
فصلنامه:  "برق مدرس" به صاحب امتیازی "دانشگاه تربیت مدرس " و دوفصلنامه‌های "زبان شناخت "، "سیاست پژوهی "، "فلسفه علم "، "نامه ادب پارسی "، "تفكر و كودك "، "مطالعه فرهنگ‌ها "، "مطالعات اجتماعی "، "پژوهشنامه علوی "، "غرب‌شناسی "، "تحقیقات تاریخی "، "اقتصاد پژوهی "، "حكمت معاصر "، "تحقیقــات زنان "، "مطالعات و پژوهش‌های فلسفه دین "، "پژوهش‌های منطقــی "، "جستارها و پژوهش‌های علــم و دین " همگی به صاحب امتیازی "پژوهشگاه علـوم انسانی و مطالعــات فرهنـگی "، "Iranian Journal Of Health And Physical Activity " به صاحب امتیازی "دانشگاه فردوسی مشهد " ، "پژوهش توسعه شهری " به صاحب امتیازی "جهاد دانشگاهی " و "مدیریت و احیای منابع طبیعی " به صاحب امتیازی "جهاددانشگاهی واحد تهران "

18 بهمن 1389، روزنامه های خراسان، جمهوری اسلامی و همشهری، تذكر می گیرند!

و در مقابل مجوز فعالیت 24 نشریه صادر می شود، نشریاتی چون:

ماهنامه «BMCI Studies Psychology»، ماهنامه «خانه خوبان» به صاحب امتیازی «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)»، دو ماهنامه «اقتصاد پنهان» به صاحب امتیازی «ستاد مركزی مبارزه با قاچاق كالا و ارز»، فصلنامه «مهندسی فناوری اطلاعات و ارتباطات امن» به صاحب امتیازی «دانشگاه امام حسین(ع)» ،‌فصلنامه «زیست فن‌آوری میكروبی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی - واحد شهر قدس»، فصلنامه «مجله مطالعات زبانی - بلاغی فارسی» به صاحب امتیازی «دانشگاه سمنان»، فصلنامه «Hematology Oncology Iranian Journal of Pediatric» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی یزد»، فصلنامه «Journal of Advances in Computer Research (JACR) » به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری»، فصلنامه «SHapur Journal of Micribiology Joundi» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی و خدمات بهداشتی درمانی جندی شاپور اهواز»، فصلنامه «معرفت فرهنگی اجتماعی» به صاحب امتیازی «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»، فصلنامه «پژوهش در فناوری برق» به صاحب امتیازی «دانشگاهی آزاد اسلامی واحد نجف آباد »، فصلنامه «تاریخ فلسفه» به صاحب امتیازی «موسسه انجمن ایرانی تاریخ فلسفه»، فصلنامه «علوم و فنون كشت‌های گلخانه‌ای» به صاحب امتیازی «دانشگاه صنعتی اصفهان»، فصلنامه «مطالعات فرهنگی دفاعی زنان و خانواده» به صاحب امتیازی «موسسه فرهنگی میراث نبوت»، فصلنامه «دانش حسابداری» به صاحب امتیازی «دانشگاه شهید چمران اهواز»، فصلنامه «پژوهشهای نوین اقتصاد كشاورزی» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت» و مدیر مسئولی «بهارء الدین نجفی» ، فصلنامه «گیاه و زیست بوم» به صاحب امتیازی «دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری» ، فصلنامه «پژوهشهای دانش زمین» به صاحب امتیازی «دانشگاه شهید بهشتی»، دو فصلنامه «of Mathematical Sciences Yazd Journal» به صاحب امتیازی «دانشگاه یزد»، «Journal Of injury and Violence Research» به صاحب امتیازی «دانشگاه علوم پزشكی كرمانشاه» «پیك اقتصادی» به صاحب امتیازی «دانشگاه پیام نور »
23 فروردین 1389، به روزنامه های: به روزنامه جهان صنعت، آرمان روابط عمومی ، پول، بهار، مردم سالاری، گل و نشریه میبد تذكر داده می شود.

30 فروردین 1389، روزنامه بهار توقیف شد.

25 اردیبهشت 1389، دو هفته‌نامه «كانون خانواده» به خاطر درج یك جوك تذكر گرفت.

11 خرداد 1389، روزنامه "مردم سالاری " ، "‌آفتاب یزد "، "‌جهان اقتصاد "، "‌آرمان روابط عمومی "، "‌جمهوری اسلامی "، "‌جهان صنعت "، " ‌كارون "، "‌البرز ورزشی "، "‌خبر ورزشی " و نیز نشریات "بهداشت روان و جامعه "، " ‌هنر موسیقی " و " راه " به دلیل تخلفات محتوایی و شكلی تذكر داده شود. صاحب امتیاز روزنامه ورزشی گل با پذیرش تخلفات این روزنامه اعلام كرد تا همراه با عذرخواهی علنی، داوطلبانه به تعطیلی 5 روزه روزنامه گل اقدام خواهد كرد. در همین روز ماهنامه محلی "بدر "، توقیف، روزنامه البرز ورزشی تذكر می گیرد.
روزنامه های وطن امروز و فرهیختگان هر كدام دو تذكر می گیرند.
25 خرداد 1389، روزنامه های:  آفتاب یزد ، وطن امروز، جمهوری اسلامی، پول و هفته‌نامه بصیرت جوانان تذكر می گیرند.

1 تیر 1389، فصلنامه «فرهنگ آموزش» لغو، به ماهنامه های  «نسیم بیداری»، «فردوسی» و«گلستانه»، هفته‌نامه «رودكی» تذكر داده می شود. 

دو هفته‌نامه "مدینه گفتگو " توقیف می شود و به دو نشریه ورزشی نیز تذكر داده میشود، علت تذكر از این قرار است: به نشریات "رزم آور " و "دنیای كاراته " بدلیل پرداختن به موضوع عرفان‌های كاذب و اندیشه‌های ساختگی بر خلاف موازین اسلامی ـ بدون نفی منطقی و كارشناسانة آنها ـ تذكر داده شده است.
16 شهریور 1389، یك اتفاق نادر در كل دولت نهم. به روزنامه «صدای كرخه» با گستره توزیع استان خوزستان به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی سیدجاسم ساعدی مجوز فعالیت داده میشود. در تمام طول مدت فعالیت دولت نهم به كمتر از ده روزنامه مجوز فعالیت داده شده است. كه معروف ترین آنها كلمه سبز بود، كه آنهم به فاصله كمی از آغاز انتشار اول با حضور نیروهای امنیتی در ساختمان آن و دستگیری گردانندگان آن انتشارش متوقف و بعد كلا حذف شد.

به نشریات دیگری هم مجوز فعالیت داده شد، این نشریات عبارت است از: «زیست‌شناسی گیاهی» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه اصفهان، «هنرهای تصویری» به صاحب‌ امتیازی جهاد دانشگاهی، «افق‌های حسابداری» به صاحب‌ امتیازی مركز آموزش عالی رجاء ، «سراج منیر» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه علامه طباطبایی فصلنامه «علوم و فنون بسته‌بندی» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه جامع امام حسین‌(ع)، «مطالعه توسعه» به صاحب امتیازی جهاد دانشگاهی. «(Journal of Applied Theoretical Mechanics (IJATM» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی،دو فصلنامه‌های «مهندسی صنایع و مدیریت سیستم‌ها» به صاحب امتیازی دانشگاه سیستان و بلوچستان، «صفیر خرد» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان، «مشاوره كاربردی» به صاحب‌ امتیازی دانشگاه شهید چمران اهواز، «پویش ادبی» به صاحب امتیازی دانشگاه مازندران «كاوش‌های زبان و ادبیات عربی» به صاحب امتیازی دانشگاه یزد و....
5 مهر 1389، روزنامه «اندیشه نو» و هفته‌نامه «بهار زنجان»، لغو مجوز شدند.
11 مهر 1389، روزنامه جمهوری اسلامی تذكر گرفت.
19 مهر 1389، یك تذكر در مورد موضوع فعالیت به همه نشریات كشور داده می شود و تذكر های جداگانه ای هم البته داده می شود. به روزنامه جمهوری اسلامی تذكر داده شد. نشریه "تالش " توقیف شد و به نشریات "كتاب هفت "،"قاصدك شهر "  و "سرنا " تذكر داده شد.

1 آذر 1389، چلچراغ توقیف و روزنامه های "فرهنگ آشتی "، آرمان،  تذكر گرفتند، همچنین به نشریات:  "نسیم دوستی "،  "پردیس "، "خانواده و سرگرمی "،  "خانه بخت " و "فرهنگ مردم " نیز به دلایل گوناگون تذكر داده شد.

هفته نامه پر سابقه چلچراغ كه بیشتر سبك و مشی طنز و اجتماعی داشت بدلیل انتشار مطالب خلاف عفت عمومی و اصرار بر تخلفات، توقیف شد و روزنامه "فرهنگ آشتی " بدلیل انتشار مطالب به زبان انگلیسی تذكر دریافت كرد.

بعد از توقیف نشریه چلچراغ مشخص شد كه در بررسی مطالب اشتباهی صورت گرفته بوده است و از قرار معلوم مسئولان چلچراغ در حال رایزنی برای برگرداندن نشریه خودشان هستند، پر بیراه هم نیست، چه اینكه پیش از این نیز سابقه توقیف نشریات توسط معاونت مطبوعاتی و رفع توقیف آنها ملاحظه شده است.

البته در این جلسه با انتشار ماهنامه "افق بیمه " به صاحب امتیازی پژوهشكده بیمه و مدیرمسئولی، 2ماهنامه "گزارش موردی " به صاحب امتیازی پژوهشكده بیمه نیز موافقت شد.

همچنین با انتشار فصلنامه "مجله مهندسی مكانیك چمران " به صاحب امتیازی دانشگاه شهید چمران اهواز، فصلنامه "آینه ادب " به صاحب امتیازی دانشگاه ارومیه ، فصلنامه "پژوهش حسابداری " به صاحب امتیازی دانشگاه الزهرا(س)، فصلنامه "زیست شناسی ورزشی " به صاحب امتیازی دانشگاه تربیت معلم سبزوار "، فصلنامه "Journal of Physiology and Breeding " به صاحب امتیازی دانشگاه تبریز، فصلنامه های " بوم‌شناسی كشاورزی "، " اندیشه انتظامی و مرز "،"Journal of Petroleum Science and Technology " ،"پیك نظام پزشكی قزوین " ، "مجله شورای هماهنگی نظام پزشكی استان سمنان " ،"همپا " ،"افق پرستاری " و..... موافقت شد.

15 آذر 1389، هیئت نظارت بر مطبوعات  به دلیل عملكرد نامطلوب در موضوع هدفمند كردن یارانه‌ها به روزنامه جهان صنعت تذكر كتبی داد.

29 آذر 1389، رامین با كارنامه ای كه در بالا ذكر شد از معاونت مطبوعاتی رفت و  محمد جعفر محمدزاده معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.

كارنامه رامین در معاونت مطبوعاتی در اینجا به پایان رسید، اما روزهای دیگر پیش روست، امید آنكه همه مسئولان وقتی به صندلی مسئولیتی تكیه می زنند، به فكر خداحافظی شان از آن مسئولیت نیز باشند.


منبع : آینده نیوز

هدیه شب یلدا

-لعبت‌الملوک: تا به حال عاشق بوده‌اید؟

- بابا شاه: عاشق؟ آری دخترم. تا دلت بخواهد عاشق بوده‌ام.

- لعبت: راست می‌گویید؟ شنیده بودیم هنرمندان دلی دارند به وسعت دریا. خب بعد چه شد؟

- بابا شاه: هیچی دیگر بعد خوب شدیَم دیگه!

- لعبت: پس مریض و بیمار عشق بودید. چه تعبیر شاعرانه‌ای. آن‌وقت این بیماری عشق چه عوارضی دارد؟

- بابا شاه: جانم برایت بگوید دختر جان، سرمان درد می‌گرفتیه.

- لعبت: آه. دقیقاً.

- بابا شاه: تب میکردیَم.

- لعبت: تب سوزان عشق...

- بابا شاه: استخوان‌هایم زق زق می‌کردیه.

- لعبت: آری احسنت.

- بابا شاه: آب از دماغمان همین‌طور می‌ریختیه.

- لعبت: واقعاً؟

- بابا شاه: تازه این که چیزی نیست. عطسه می‌کردیَم، سرفه می‌کردیَم. گاهی اوقاهیات هم که تگری می‌زدیَم.

- لعبت: آن وقت این بیماری عشق در تمامی مردم این‌گونه است یا در هنرمندانی چون من و شما؟

- بابا شاه: نه در تمام آدم‌ها این‌گونه می‌باشد. بالاخص در هنرمندان. چخوفی، استانیسلاوسکی، اوژن یونسکوئیه، تئودوراکیس، رابرت دنیروئیو! همه این‌طور بوده‌اند.

- لعبت: شما مطمئنید ما راجع به عشق حرف می‌زنیم؟

- بابا شاه: نه.

- لعبت: یک خرده فکر کنید.

- بابا شاه: فکر می‌کنیَم... فکر کردیَم.

- لعبت: خب؟

- بابا شاه: نه، من زکام بودم. دماغم گرفته بودیه! (می‌خندد!)

سریال قهوه تلخ : قسمت 21ام