قیام در كشورهای عربی اسلامی است یا سكولار؟

با گذشت دو ماه از آغاز قیام در تونس و سپس سرایت آن به مصر، لیبی، الجزایر، بحرین، یمن و اردن تحلیلگران سیاسی عمدتا دو رویكرد را درباره این اعتراضات اتخاذ كرده اند.
رویكرد نخست كه عمدتا توسط مسولان و رسانه های رسمی كشور بیان شده است، انقلاب در كشورهای عربی را متاثر از انقلاب اسلامی می داند.
این رویكرد با استناد به اینكه حكومتهای فعلی این كشورها نظامهایی عمدتا
سكولار بوده و اكثرا مورد حمایت دولتهای غربی هستند، اعتراضات مردمی به
این نظامها را اعتراضاتی ضد سكولاریستی و ضدغربی ارزیابی كرده و با
توجه به آن كه اسلامگرایان در این جوامع از قدرتمندترین گروههای سیاسی
معترض محسوب می شدند، معتقد است جریان اسلامگرایی را می توان محور این
اعتراضات جدید برشمرد.
در این رویكرد الگوبرداری معترضان از انقلاب اسلامی سال 1357 ایران و
رفتار مشابه دیكتاتورهای عرب با شاه مخلوع ایران، از دیگر شواهد اسلامی
بودن حركتهای اخیر در جهان عرب عنوان می شود.

در مقابل رویكرد دیگری وجود دارد كه عمدتا توسط اپوزیسیون خارج از كشور و
رسانه های فارسی زبان وابسته به دولتهای غربی ترویج می شود. این
رویكرد جریانهای اعتراضی در دنیای عرب را یك حركت دموكراتیك به سوی
سكولاریسم توصیف كرده و هرگونه گرایش مذهبی یا حركت به سوی انقلابی اسلامی
را در آنها نفی می كند.
معتقدان به این رویكرد فقدان رهبری مذهبی كه عنصر اساسی و محوری حركتهای
دینی به شمار می آید را در كنار نبود شعارها، تصاویر و نمادهای مذهبی در
جریانات اعتراضی و عدم اشاره به الگوی اسلامی یا هدف تاسیس نظام دینی از
سوی نخبگان جریان معترض را از جمله دلایل اسلامی نبودن این اعتراضات برمی
شمارند و نتیجه می گیرند كه این اعتراضات به دنبال شكل دهی نظامی سكولار
شبیه دموكراسی های غربی در جوامع عربی است.
واقعیت آن است كه این دو نوع رویكرد بیش از آنچه كه به واقعیات و حقایق در
حال روی دادن در كشورهای عربی بنگرد، عمده توجه و تمركز خود را بر الگوی
مطلوب و مورد توجهش برای اداره جامعه معطوف كرده و قصد دارد آن را تحقق
بخشد.

برای عبور از یك تصویر خودساخته لازم است ابتدا به وضعیت كشورهای عربی و جوامع آن با دقت بنگریم.
واقعیت آن است كه تركیب دینی جهان عرب امروز تركیبی عمدتا متاثر از
جریانات سلفی و تندرو مذهبی است كه ریشه خود را در تفكرات وهابیت می دانند.
اگرچه این گروه در جهان اسلام در اكثریت نیستند، اما بویژه در كشورهای
عربی میدانداری می كنند و به جهت حمایت ویژه مالی و پشتیبانی از سوی
شاهزادگان عرب حاشیه خلیج فارس، عملا فضای دینی جهان عرب را تحت تاثیر خود
قرار داده اند.
دیگر توده های جهان عرب به دلیل رنج بردن از فقر مالی و فرهنگی كمتر
در حركتهای دینی مشاركت می كنند، براین اساس تجربه القاعده، طالبان و
گروههای سلفی در جوامع عربی موجب شده است نوعی زدگی و هراس از حكومت
اسلامی در توده های این جوامع پدید بیاید و بر این اساس مواضع راشد
الغنوشی و اخوان المسلمین مبنی براینكه داعیه ای برای تشكیل حكومت اسلامی
ندارند را می توان مورد توجه قرار داد.

ذكر این نكته كه این اعتراضات نتیجه انقلاب اسلامی سال 1357 است، باید با
این توضیح همراه شود كه چرا تاخیری 32 ساله در تحقق آن روی داده و زمانی
كه بحث صدور انقلاب و فعالیت در كشورهای عربی از راهبردهای اصلی سیاست
خارجی ما به شمار می آمد، این اتفاقات رخ نداد.
توجیه برخی از مسوولان نیز كه این تاخیر را ناشی از انحراف دولتهای بعد از
رحلت امام خمینی (ره) می دانند و ظهور فعلی آن را ناشی از بازگشت دولت
احمدی نژاد به شعارهای انقلاب ارزیابی می كنند، با دو سوال مواجه است كه
چرا در دهه اول انقلاب كه امام خمینی آرمانها و شعارهای خود را برای
جهانیان به بهترین وجه ارائه می دادند، این تحولات رخ نداد و تاكید بر نقش
دولتهای نهم و دهم علاوه بر آنكه تعریضی به 16 سال رهبری آیت الله
خامنهای در ام القرای جهان اسلام است، این نكته را توضیح نمی دهد كه چرا
4 یا 5 سال قبل كه شعارهای دكتر احمدی نژاد مبنی بر محو اسرائیل در اوج
خود بود، ملتهای اسلامی متحول نشدند و اكنون كه جناب احمدی نژاد و مشایی
در حال تغییر گفتمان و تمركز بر مكتب ایرانی و تعامل با غرب و مذاكره
هستند، این اثرگذاری بر كشورهای عربی رخ داده است و برفرض صحت این
اثرگذاری، اگر شعارهای دكتر احمدی نژاد عامل انقلاب در كشورهای عربی است،
چرا حتی یك تصویر از ایشان و یا اشاره به مواضع وی در میان میلیونها معترض
جهان عرب دیده نمی شود؟
از سوی دیگر تجربه تلخ نیم قرن گذشته اعراب در برابر اسرائیل كه با چشیدن
طعم مكرر شكست در جنگهای رسمی و كشتارهای بیرحمانه فلسطینیان توسط رژیم
صهیونیستی و حمایت مداوم ایلات متحده از تل آویو در مجامع جهانی رقم خورده
است، مانع بزرگی برای شكل گیری تصویری مثبت نسبت به غرب در این جوامع است،
اضافه بر این حمایت غرب از دیكتاتورهای عرب در سه دهه اخیر نیز قابل چشم
پوشی برای افكار عمومی این ملتها نبوده و اگرچه عملكرد نسبتا مثبت غرب
بویژه دولت اوباما در حوادث اخیر در جلوگیری از توسل به زور علیه معترضین
توسط ارتش مصر و تونس و تهدید دولتهای بحرین و سایر كشورهای عرب موجب شده
است بخشی از نارضایتی تاریخی موجود از آمریكا در كشورهای عربی كمرنگ
شود، اما این نارضایتی از غرب ریشه دار تر از آن است كه بتوان از آن چشم
پوشید و قطعا تمایلات منفی علیه غرب، یكی از مولفه های قوی موجود در جوامع
عربی است.
اكنون زمان آن فرارسیده است كه این به این پرسش پاسخ گوییم ریشه اصلی اعتراضات كنونی در جوامع عربی چیست؟
به نظر می رسد شكل گیری یك هویت جدید در این جوامع عامل اصلی ظهور جریانات نیرومند اعتراضی است.
بافت فرهنگی جهان عرب كه به رغم وجود آزادیهای فرهنگی عمدتا یكسویه و از
بالا به پایین بوده است، در سه سال اخیر و با ظهور شبكه های اجتماعی و
تكنولوژی نوین ارتباطی به شدت متحول شده است.
به بیانی دیگر جوانان و نخبگان جهان عرب كه تا كنون تنها شنونده بودند،
فرصت یافتند كه از خود سخن بگویند و این تعامل در فضای مجازی موجب شكل
گیری ارتباط و ایجاد هویتی واحد شده است؛ هویتی كه در آن موانعی نظیر
تحصیلات، طبقه اجتماعی، منطقه جغرافیایی و حتی گرایش مذهبی مانع ارتباطات
نیست و این تعامل و گفتگو موجب رسیدن افراد و اقشار متفاوت به یك دیدگاه
نزدیك درباره مشكلات اجتماعی خود می باشد.

بنابراین ارتباطات نوین این فرصت را به جوامع عربی داده است كه نوعی
فرآیند بازگشت به خویشتن در آنها شكل گیرد و در بستر این فرآیند اعتراضات
اجتماعی متحول شده است. بنابراین می توان گفت كه این اعتراضات هم عربی
است، هم اسلامی است و هم مدرن است. اما به تنهایی هیچ یك از اینها نیست،
چرا كه جوامع عربی را نمی توان تك بعدی و یا حتی با یك رویه غالب دانست.
در میان محور اصلی جریانات اعتراضی در كشورهای عربی بویژه در تونس، مصر و
بحرین می توان افرادی را با گرایشهای گوناگون فكری و پایبندی های متفاوت
به شریعت یافت. بنابراین در شرایط فعلی با اطمینان می توان گفت كه
حكومتهای آینده این جوامع نه به معنای متعارف اسلامی خواهد بود و نه مشابه
حكومتهای سكولار در غرب و حتی تركیه، بلكه كشورهای عربی نوعی مدل بومی
متكثر از دموكراسی را به دنیا ارائه خواهند كرد كه قضاوت دقیق تر درباره
ماهیت آن نیازمند زمان است.