تفاوت دو جهان: اين گناه جمعي

در سال 1980، در يكي از ايستگاه‌هاي راه‌آهن در امريكا، مردي در مقابل چشم مردم، زني را هتك حرمت كرد. زن فرياد مي‌زد و از مردمي كه تماشاگر صحنه بودند كمك مي‌خواست. اما مردم از ترس سلاحي كه در دست مرد متجاوز بود جرات نزديك شدن نداشتند. ماجرا به مطبوعات كشيده شد و خبرش به گوش جامعه رسيد. افكار عمومي ملتهب شد. فيلسوفان اخلاق بيش از همه واكنش نشان دادند. با سرعت و جديت كنفرانس جهاني بر پا كردند كه در آن از همه متفكران سرشناس جهان خواسته شد درباره اين مساله بينديشند كه چرا آدم‌ها در برابر چنين حادثه‌اي سكوت مي‌كنند. در اين كنفرانس براي نخستين بار، مساله ضرورت تهيه و انتشار اعلاميه جهاني تكاليف بشر مطرح شد. بسياري از روانشناسان، فيلسوفان، علما و فقهاي اديان مختلف، حقوقدانان، جامعه‌شناسان... و خلاصه هر كس به فراخور سهمي كه مي‌توانست در بروز چنين فاجعه‌اي داشته باشد حضور پيدا كرد تا با بازنگري در باورها، كردارها، آموزه‌هاي ذهني و هر آنچه به عنوان متوليان فرهنگي جامعه به خورد مردم داده بودند، تجديد نظر كند. آن كنفرانس محلي شد براي اعتراف‌هايي كه همه از سهم خود، در مورد تجاوز قرار گرفتن آن زن داشتند، محفلي شد تا همه با واكاوي خود بفهمند كه به عنوان يك روانشناس، به عنوان يك حقوقدان، به عنوان يك كشيش، چه به مردم آموخته‌اند كه اگر زني بي‌پناه در برابر چشمان‌شان مورد تجاوز قرار گيرد، آنها تنها تماشاچي‌اند. تماشاگراني كه نه‌تنها گناهشان كم از مرد متجاوز نبود، بلكه شايد بيش از او در بروز چنين فاجعه‌اي مقصر بودند. اين گناه جمعي مقصران متعددي داشت كه به نوبه خود مجازات شدند. كشيش فهميد كه وقتي موعظه‌هاي روزهاي يكشنبه‌اش نمي‌تواند به زني بي‌پناه كه مورد وحشيانه‌ترين رفتار است كمك كند، صحبت كردن از تعداد متديناني كه به كليسا مي‌روند، شرم‌آور است. روانشناس فهميد عامل رواني ترس و ايجاد رعب و وحشت تا كجا مي‌تواند انسانيت ما را مورد تهديد قرار دهد. حقوقدانان بيش از همه به نقص موارد قضايي درباره چنين ماجرايي پي بردند... فيلسوفان اخلاق دانستند كه تكاليف بشر هرگز كم‌اهميت‌تر از حقوق بشر نيست... جامعه‌شناسان (اكنون كه اين عبارات را مي‌نويسم، پسر نوجوانم در اتاق ديگر با جديت و اهتمام ماجراي قصاص قاتل سعادت‌آباد را پي مي‌گيرد، او به شدت هيجان‌زده است تا براي تماشاي قصاص حضور داشته باشد، مي‌داند اين يك فرصت منحصر به فرد است، اينكه شاهد جان دادن انساني ديگر باشي و تنها تماشاچي باشي. چه فرق مي‌كند كه يك نفر او را با چاقو زده باشد، يا يك گروه حكم به كشتن او داده باشند. براي عبرت ديگران، قرار است تماشاچي جان دادن انساني ديگر بود، دوربينش را امتحان مي‌كند)...

 مژگان ايلانلو در شرق